خط فارسی را دریابید!

استاندارد

استادان و اعضای هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ، بیانیه هشدار دهنده ای را امضا کرده اند که از وضع خط فارسی در فضای کامپیوتر و ارتباطات سیار ابراز نگرانی می کند.

این بیانیه که به امضای جمعی از برجسته ترین استادان زبان و ادبیات فارسی، مثل دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ، دکتر علی شیخ الاسلامی ، دکتر مظفر بختیار ، دکتر علی محمد حق شناس، دکتر اسماعیل حاکمی ، دکتر جلیل تجلیل ، دکتر خسرو فرشیدورد، دکتر مظاهر مصفا ، دکتر برات زنجانی ، دکتر محمود شکیب، دکتر امیر محمود انوار و … رسیده است، ضمن تاکید بر اهمیت خط به عنوان یکی از مولفه های وحدت و هویت ملی ، یادآور می شود:« هر گونه بی توجهی و بی مهری به خط فارسی و هر نوع افراط و تفریط در حقّ آن ، جفا به فرهنگ ایرانی و اسلامی است و می تواند آثار مخاطره آمیزی بر هویت ملی و دینی ما بگذارد.»

استادان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران با اشاره به اصل پانزدهم قانون اساسی که بر اهمیت خط فارسی به عنوان« خط رسمی و مشترک مردم ایران» تاکید ورزیده ، آورده اند:

« در سالهای اخیر تحولات گسترده در عرصه فناوری – بویژه در رایانه(کامپیوتر) و ارتباطات سیار – باعث شده که متخصصان ما نتوانند در زمینه تطابق بخشیدن خطّ فارسی با فناوریهای نوین ، چنان که باید و شایدچاره اندیشی کنند و همچون جوامع دیگر در این زمینه تدبیری بایسته و جامع بیندیشند و همین تاخیر به نگرانیهایی در میان اصحاب فرهنگ و دوستداران خطّ فارسی دامن زده است….

فقدان چاره اندیشی جامع در این زمینه باعث شده است که بسیاری از کاربران کامپیوتر و فناوریهای نوین، با وجود عشق و علاقه فراوان به خط و فرهنگ ملّی ، از سر ناچاری به الفبای انگلیسی روی بیاورندو به عنوان مثال میلیونها نفر مشترک تلفنهای همراه ، در میلیونها پیام کوتاهی که روزانه ارسال می کنند، از خطّ بیگانه استفاده کنند. به نظر می رسد که مشکلات موجود در فرستادن پیام به خطّ فارسی و احیانا گران تر بودن تعرفه خطّ فارسی ، در این زمینه بی تاثیر نبوده است.»

استادان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران در ادامه نوشته اند:

« به یقین تداوم شرایط کنونی ، نه در شان فرهنگ و ملت بزرگ ایران است و نه افتخاری برای مسئولان محترم امر – بویژه متولیان امور فنی و فرهنگی – محسوب می شود.ما امضا کنندگان این متن ضمن اعلام نگرانی از شرایط فعلی از همه استادان و محققان زبان و ادب فارسی و متخصصان دلسوز و متعهد کشور می خواهیم با همه توان علمی و عملی خویش، در رفع این مشکل بکوشند. بایسته است دست اندر کاران محترم وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات این موضوع را کاملا جدی و اساسی تلقی کنند و شایسته است که مسئولان محترم فرهنگستان زبان فارسی و شورای محترم انقلاب فرهنگی و اصحاب ارجمند رسانه های گروهی و همه اهل فرهنگ در این زمینه از هیچ کوشش و رهنمودی مضایقه نفرمایند. همچنین در زمینه صیانت از اصل پانزدهم قانون اساسی ، وظایف و مسئولیتهایی متوجه مجلس محترم شورای اسلامی است که نمایندگان محترم خود بدان واقف اند و نیازی به یادآوری آن نیست.»

خط فارسی در خطر…

استاندارد

اس ام اس یا پیام کوتاه رفته رفته در جامعه ما ، علاوه بر ارسال جوک و لطیفه و پیامهای دوستانه و  به اصطلاح «اس ام اس بازی» ، کارکردهای جدی تر و مفیدتری پیدا می کند، به عنوان مثال ، نهادهای مسئول هر روز از مردم می خواهند که به جای مراجعات وقت بَر و طاقت فرسای اداری، برخی از درخواستهایشان را از طریق پیامهای کوتاه با آنان در میان بگذارند و پیگیری کنند. ارسال شبانه روزی  گاه تا چندین میلیون پیام کوتاه ، نشانه کارایی این وسیله ارتباطی و علاقه مردم به آن است. این البته همه ماجرا نیست و مشکلاتی در بین هست…

یکی از مشکلات مهم ، نحوه استفاده از الفبا و خط فارسی در ارسال اس ام اس هاست. پیامهای نوشته شده به خط فارسی ، چه بسا نامفهوم و ناقص دریافت می شوند. بارها از برخی مجریان رادیو و تلویزیون  شنیده ایم که بعد از اعلام شماره های پیام کوتاه شبکه ها ، از مردم می خواهند که لطف کنند(!) و پیامهایشان را به خط فارسی نفرستند! در بین مردم هم  شایع است که پیام فارسی، تا دو برابر قیمت اس ام اس به خط انگلیسی، هزینه می برد و اگر مخارج ارسالهای مکرر پیامهای ناقص رسیده را هم محاسبه کنیم ، متوجه می شویم که در شرایط کنونی، استفاده از خط فارسی در اس ام اس  چندان مقرون به صرفه نیست!

از شرکتهای نیمه بیگانه که بخشی از ارتباطات سیار ما را به حول و قوه الهی  در زیر نگین دارند ، انتظاری نمی توان داشت ،آنها اگر می توانستند کلاه خودشان را نگاه می داشتند و  خط نیاکانشان را به باد فنا نمی دادند ، اما از وزارت محترم ارتباطات و پست و تلگراف و غیره  می توان توقع داشت نسبت به میراث نوشتاری این مرز و بوم احساس تعهد کند و حداقل با دریافت هزینه بیشتر از مشترکانی که از خط ملی استفاده می کنند ، آنها را نقره داغ و جریمه نکند!

تا چندی پیش دولت و دستگاههای فرهنگی کشور،  نسبت به فروشگاهها و مراکزی که از نشانه ها و علائم بیگانه  استفاده می کردند ، حساسیت نشان می دادند. اگر استفاده یک مغازه و بوتیک از علائم فرنگی  و خط بیگانه، جرم و تخلف و مصداق تهاجم فرهنگی دانسته می شود ، بی توجهی گسترده شرکت فخیمه مخابرات به خط فارسی- این میراث فردوسی و سعدی و حافظ و دهخدا و …- را چه باید نامید؟! آیا هماهنگ کردن خط ملی با سیستمهای مخابرات این قدر مشکل و ناممکن است که متخصصان ما جربزه انجام دادن آن را ندارند؟! چرا ممالکی که  از لحاظ بنیه علمی از ما قوی تر نیستند ، این کار را با موفقیت انجام داده اند؟

آیا اگر اشکال از گوشیهاست ، نمی توان بازار پرسود تجارت گوشی را ساماندهی کرد؟ آیا نباید از  شرکتهایی که از  این بازار  داغ، سودهای افسانه ای می برند ، درخواست کرد به فرهنگ و خط ما احترام بگذارند و  گوشیهایی را روانه بازار ما کنند که از خط فارسی – مثل دیگر خطوط – حمایت کنند؟!

بر اساس اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «خط و زبان رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی باید با این خط باشد.»  آیا بی توجهی به «خط  رسمی و مشترک مردم ایران»، به هر بهانه و علت ، نقض آشکار قانون اساسی و بی اعتنائی به موازین وحدت ملی نیست. چه کسی مسئولیت عواقب تضعیف خط فارسی و رواج خطوط بیگانه را می پذیرد؟! چرا مجلس شورای اسلامی و مراکز ذی ربط فرهنگی، در برابر  این نقض قانون اساسی برخورد درخوری از خود نشان نمی دهند؟

برادرکشان در شاهنامه

استاندارد

کسی کو برادر فروشد به خاک
سزد گر نخوانندش از آب پاک

زندگانی فرزندان آدم بر روی خاک با کشته شدن هابیل به دست قابیل آغاز شد. در افسانه ها و اسطوره های گوناگون و در ادبیات ملل، همواره سیمای دو برادر متخاصم را می بینیم که آن که پاک و مهربان است به دست دیگری از پای در می آید. داستان یوسف و نابرادرانش، حکایت دیگری از ستم خویشاوندان بر یکدیگر است.

در واقعیت تاریخی نیز همواره این ماجرای تلخ رخ نموده است.داستان بردیا و کمبوجیه- فرزندان کورش- قصه شیرویه – پسر خسرو پرویز – که علاوه بر پدر پانزده یا هفده تن از برادرانش را قتل عام کرد و ماجرای امین و مامون – پسران هارون الرشید- و حکایت محمد و مسعود – فرزندان محمود غزنوی- و …که در پی کسب قدرت بریکدیگر تیغ کشیدند،صحنه هایی از درگیریهای  نابرادران در تاریخ است.

 در شاهنامه نیز – چه در بخش اسطوره ای و چه تاریخی – مواردی از برادرکشان به چشم می خورد که از آن جمله در بخش تاریخی می توان به نبردهای پیروز و هرمز- فرزندان یزدگرد – و جنگهای گو و طلحند- زادگان جمهور، شاه هندوان – و پیکار گردوی با برادرش بهرام چوبینه اشاره کرد. نبرد اسکندر و دارا نیز باتوجه به اینکه در افسانه ها این دو را برادر دانسته اند ، می تواند نمونه ای از برادر ستیزی قلمداد شود.

در فرهنگ ایرانی، برادری و ارزشهای خانوادگی حرف اول را می زند و از این روست که پهلوانان و بزرگان شاهنامه همواره به دودمان خاصی شناخته می شوند و در برابر، دیوان و اهریمنان ، با آنکه آنان نیز لاجرم دارای خاندانی هستند ، اما به نسبت آنها اشاره نمی شود!

 در بخش اسطوره ای شاهنامه موارد متعدد و مهمی از برادر ستیزی جلوه یافته است. از آن جمله داستان فریدون و دو برادرش ، پرمایه و کیانوش است. این دو برادر ، وقتی شکوه ایزدی فریدون را می بینند ،بر او رشک می برند و با غلتاندن سنگی از فراز کوهی قصد جان او را که خفته بود می کنند ، اما فریدون به عنایت حق آگاه می شود و به نیروی ایزدی سنگ بزرگ را مهار می سازد.

داستان ایرج و دو برادر پرخاشجوی او –سلم و تور– پرده دیگری از برادرکشان در شاهنامه است. ایرج بی گناه ترین پهلوان شاهنامه و همچون سیاوش یک”شهید” است و قتل ناجوانمردانه او ، سرآغاز مرحله اول  منازعات خونین ایرانیان و تورانیان است که با خونخواهی منوچهر از سلم و تور به پایان می رسد.

در سمت تورانیان ، افراسیاب را دو برادر است :یکی اغریرث و دیگری گرسیوز ، اغریرث نمودار نیمه روشن و گرسیوز مظهر نیمه تاریک وجود اوست و افراسیاب آمیزه ای است از خرد اغریرث و شرارت و جهالت گرسیوز! اما افراسیاب با کشتن اغریرث و تسلیم شدن به کینه جویی های گرسیوز ثابت می کند که بیشتر به نیمه تاریک خود گرایش دارد. افراسیاب با دو نیمه کردن اغریرث که نماد خرد و مصلحت جویی و صلح خواهی است ، در واقع آخرین شراره های انسانیت و خرد و مردمی را در خود می کشد… کیخسرو سرانجام به کیفر مرگ سیاوش و اغریرث، افراسیاب را به زاری گردن می زند و زمین را از وجود ناپاک و جادویی او می سترد.

اما شگفت انگیزترین صحنه پیکار برادری و نابرادری، داستان رستم و شغاد است.در اینجا نیز رشک و کینه  و میل به جنایت در وجود نابرادری تنوره می کشد و رستم را به کام چاه نیرنگ و مرگ می فرستد. شغاد از این نامردمی به دنبال التیام عقده های پنهان و به دست آوردن نام و شهرت است:

…بسازیم و او را به دام آوریم
به گیتی بدین کار نام آوریم!

رستم در آخرین لحظه ها وقتی ناباورانه شغاد را چون شبح مرگ پیش رو می بیند  ، به عنوان واپسین تمنا از او می خواهد که کمان او را بزه کند و شغاد ، مغرور و شادمان از پیروزی می پذیرد، اما این شادمانی حقیرانه دیری نمی پاید و رستم  با آخرین توش و توان ، او را که در پس تنه درختی پوک خزیده است ، هدف قرار می دهد:

درخت و برادر به هم بر بدوخت
به هنگام رفتن دلش برفروخت

شغاد از پس زخم او آه کرد
تهمتن بر او درد کوتاه کرد

فرامرز در پایان داستان در خونخواهی جهان پهلوان شاهنامه به کابل لشکر می کشد و پس از انتقام از دشمنان ، به سراغ جنازه شغاد می رود و مردار او را به عنوان نماد مکر و خیانت در کنار تنه  درخت که  چون او پوک و میان تهی است می سوزاند:

به کردار کوه آتشی برفروخت
شغاد و چنار و زمین را بسوخت!

در باره نامهای اصیل فارسی

استاندارد

قدیمی ها عقیده داشتند که «الاسماء تنزل من السماء» نامها به صورت سرنوشتی از پیش تعیین شده از آسمان فرو می آیند و راز و رمزی آسمانی را به همراه دارند. فارغ از این باور قدیمی ، نامهای روزگار ما گویا بیشتر بر اساس مد روز و رسم زمانه رقم می خورند. وقتی کودکی در خانواده ای متولد می شود، رگبار نامهای پیشنهادی از هر طرف بر پدر و مادر فرومی آید و همه اقوام و خاله خانباجی ها و در و همسایه هرکدام نامی و نامهایی را مطرح می کنند که نشانه سلیقه آنهاست. 

در این میان پیشنهادی که زیاد مطرح می شود این است که “یک اسم فارسی اصیل روی بچه تون بذارید!” و بعد انبوه اسمهای عجیب و غریب یا آشنا است که بر زبانها جاری می شود و بر گیجی پدر و مادر بیچاره می افزاید. خوشبختانه بسیاری از نامهای قدیمی فارسی -مثل بسیاری از نامهای شاهنامه – زیبا و خوش آوا و با مفهوم اند ، اما چه بسا اسمهایی به عنوان “نامهای اصیل فارسی” معرفی می شوند که فاقد زیبایی و مفهوم ارجمند هستند و چه بسا با گذشت زمان و سپری شدن “مد”ها و سلیقه ها  از رونق و روایی بیفتند .

  بعضی از این اسامی به اصطلاح اصیل ، واژه های فراموش شده ای هستند که هیچ فارسی زبانی جز با مراجعه به کتابهای تخصصی معنی آنها را درنمی یابد.[ با معذرت از صاحبان این نامها ] مثل : آمیتیس و پرهام و پانته آ و موژان و آرمیتا و ونداد و… به هر حال هر اسمی باید دارای مفهومی باشد که با شنیدن آن به ذهن خطور کند و بر حرمت دارنده آن بیفزاید. جالب اینکه بعضی از این  اسمها حتی مفهوم منفی هم دارند ، مثل : “ویدا ” که گویا به معنی “کم و ناقص” است!

تعدادی از این نامهای مثلا فارسی سره ، واژه های جعلی و بی پیشینه ای هستند که از طریق فرهنگ ساختگی دساتیر وارد زبان فارسی شده اند و مفهوم روشنی ندارند ،[باز هم با عرض معذرت فراوان از دارندگان این نامها ] مثل:فرتاش ،  فرجاد ، مهراد ،بهنود ، شادرام و… بر این زمره می توان نامهای بی پیشینه ای چون : رامبد و فریور و سامران و فرهید و بهشاد و فریال  را نیز افزود که برخی از آنها احیانا رواج و شهرتی نیز دست و پا کرده اند!

و سرانجام اینکه بسیاری از نامهایی که احیانا به عنوان فارسی اصیل پیشنهاد می شوند ، در اصل ، فارسی نیستند و از زبانهای دیگر به فارسی راه یافته اند . البته برخی از این نامها بسیار زیبا هستند و زبان فارسی آنها را به عنوان عضوی از خانواده خود پذیرفته است. مثل : ریتا و سونیا و النا که در اصل یونانی هستند و مرجان و یلدا که از سریانی به فارسی راه یافته اند و رزیتا و مونا و لادن  که لاتینی اند و گیلدا و آنیتا که از اسپانیایی آمده اند و ارمغان  که ترکی است و ژاله و نیلوفر و  مژگان و شیدا و شیلا که از هندی وارد شده اند.

ادبیات وقف

استاندارد

وقف یکی از مهم ترین مقوله های فرهنگی و تمدنی در مشرق زمین است. در گذشته نه چندان دور ، بیشترین مراکز علمی و بهداشتی و تربیتی و بناهای عام المنفعه در کشورهای اسلامی به دست واقفان و نیکوکاران به وجود می آمدند و به حیات خود ادامه می دادند.امروزه البته وضع به گونه ای دیگر است و فراموش شدن فرهنگ وقف در کشورهای اسلامی دلایلی دارد که جای پرداختن به آن در این مختصر نیست.

وقف اختصاصی به فرهنگ مسلمانی ندارد. زرتشتیان و کلیمیان و مسیحیان و … به گونه هایی از وقف باور دارند و حتی بسیاری از مراکز و بنیادهای فرهنگی و تحقیقاتی در دنیای امروز – از جمله نهادهایی مثل جایزه نوبل  – از طریق نوعی وقف به وجود آمده اند و به فعالیت مشغول اند. بنابر این وقف را می توان یک “دستاورد بشری” دانست که مسلمان و مسیحی و کلیمی و زرتشتی و… ماتریالیست و لائیک را در زیر چتر خود گردآورده است. احیانا افراد ناآگاه یا «هرهری مذهبها» – یعنی ملحدهای سطحی – ممکن است با اصل مسئله وقف مشکل داشته باشند.

در متون ادب فارسی فراوان به موضوع وقف اشاره شده و قسمتی از این اشارات مربوط می شود به سوء استفاده هایی که از اوقاف در طول تاریخ صورت گرفته است. همه ما این بیت معروف حافظ را در خاطر داریم:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است!

اما نمونه هایی دیگر از ادبیات وقف:

یکی از علمای راسخ را پرسیدند: “چه گویی در نان[= مستمری] وقف؟ ” گفت: “اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند ، حلال است ، و اگر جمع[= گوشه عبادت] از بهر نان می نشینند حرام!”  (گلستان سعدی)

آورده اند که در آن وقت که شیخ ما ، قدّس الله روحه العزیز ، به نیشابور بود ، استاد ِ امام بُلقاسم قشیری را ، قدّس الله روحه العزیز ، پیغام داد که ” می شنویم که در اوقاف تصرّف می کنی ، می باید که نیز[=دیگر] تصرّف نکنی.” استادِ امام جواب باز فرستاد که “اوقاف در دست ماست، در دل ما نیست.” شیخ ما جواب باز فرستاد که ” ما را می باید که دست شما چون دل شما باشد!” ( اسرار التوحید)

و بیت المقدّس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم [=دستمزد] ستانند. ( سفرنامه ناصر خسرو)

…و امیر اسماعیل به جوی مولیان سرایها و بوستانها ساخت و پیش تر بر موالیان [= غلامانش]وقف کرد و هنوز وقف است…تا “جوی موالیان” نام شد و عامه مردم “جوی مولیان” گویند. (تاریخ بخارا)

خانقاهی که به خرجش نکند دخل وفا
صرفهّ وقف در آن است که میخانه شود!
(مجذوب تبریزی)

چون هرچه وقف گشت به زودی شود خراب
کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش!
(صائب )

به خیر خلق مرا گشته دل دو صد پاره
گلیم وقف بلی زود می شود پاره!
(هادی رنجی)