جرعه بر دشمنان ریختن!

استاندارد

در مطلب قبلی به آیین کهن جرعه افشانی بر خاک اشاره کردیم و گفتیم که گذشتگان، جرعه ای از شراب خویش را بر خاک می ریختند تا روان درگذشتگان نیز از آن بی بهره نماند. بقایای این رسم اینک به صورت پاشیدن آب و گلاب بر تربت درگذشتگان برجای مانده است. حافظ نیز سروده است:

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز!

تا اینجای بحث حرف تازه ای نداشت.آنچه در اینجا می خواهیم به آن اشاره کنیم، رسم دیگری است که در حاشیه این آیین کهن در روزگاران قدیم رواج داشته که قطراتی از ته مانده شراب و استکان خود را به نشانه تحقیر و توهین بر سر و روی دشمن خود یا آنکه وی را درخور این تحقیر می دانستند, می ریختند!

تا جایی که من دیده ام, تنها مرحوم استاد محمد امین ریاحی در حواشی ارجمند خودشان بر کتاب نزهة المجالس به این رسم اشاره کرده اند.ایشان در ذیل: “جرعه بر سپهر انداختن(= سپهر را تحقیر کردن) این گونه آورده اند:

« تعبیر “جرعه انداختن بر کسی” چند بار در داستان سمک عیار هم آمده, و از آنجا صریحا برمی آید که مرسوم بوده ته پیاله را به نشانه تحقیر کسی بر سر و روی او می پاشیده اند. همین معنی از یک قطعه خاقانی هم در تحقیر فلک برمی آید:

منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را
ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش…

به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر
به روز مشعله تابناک داده به دستش »

در تکمیل سخن عالمانه آن استاد روان شاد می افزاییم که علاوه بر جرعه پاشیدن, “مشعله به دست دادن” هم مفهوم تحقیر آمیز ی دارد, چرا که شاعر با این بیان، فلک را به غلامی مشعله دار [=فانوس کش] تشبیه کرده و مشعله داران- چنان که می دانیم- از دون پایه ترین خادمان به شمار می آمده اند.

دیگر اینکه تعبیر تحقیرآمیز ” جرعه بر کسی پاشیدن” علاوه بر ابیاتی که مرحوم ریاحی فرموده اند، چندین بار دیگر هم در دیوان خاقانی آمده که به مواردی از آنها اشاره می کنیم:

عاشق به رغم سبحه زاهد کند صبوح
بس جرعه هم به زاهد قرّا برافکند!

پیداست که جرعه بر زاهد ریایی افکندن جز از سر اهانت نخواهد بود!

تا خط بغداد ساغر دوستکانی خورده ام
دوستان را دجله ای در جرعه دان آورده ام

دشمنان را نیز هم بی بهره نگذارم, چو خاک
گرچه جرعه ی خاص بهر دوستان آورده ام!

خاقانی راهاورد سفر خویش را “باده خاص کرامت” می داند که برای دوستانش آورده و تاکید می کند که دشمنانم را نیز بی نصیب نگذاشته و به عنوان رهاورد سفر برای آنان جرعه ای آورده ام که بر آنان به نشان اهانت بپاشم! خاقانی می خواهد با پاشیدن جرعه تحقیر بر دشمنان و بدخواهانش آنان را چون خاک پست و حقیر به شمار آورد!

بر لب خشک جام رعنافش
عاشقان بوسه تر اندازند

گرچه میران لشکرند همه
جرعه بر میر لشکر اندازند!

“جرعه بر میر لشکر انداختن” یعنی او را با همه شان و شوکت به هیچ گرفتن!

عاشقان جان فشان کنند همه
شاهدان کار جان کنند همه

در قماری که با ملامتیان
داو  ِ عشرت روان کنند همه,

جرعه ریزند بر سلامتیان
که صبوح از نهان کنند همه!

خاقانی “ملامتیان” یعنی رندان پاکباز را در برابر ” سلامتیان” یعنی عافیت طلبان ریاکار که مخفیانه و در نهان به شراب خواری و صبوح مشغولند, قرار می دهد و جرعه اهانت آمیز عاشقان و شاهدان و ملامتیان را نثار آنان می سازد!

جرعه کاس الکرام!

استاندارد

اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک

علامه قزوینی این بیت حافظ را که به رسم کهن جرعه فشاندن بر خاک اشاره دارد, ناظر به این مصرع مشهور عربی دانسته اند: ” و للارض من کاس الکرام نصیب”.او می گوید: این مصراع”جاری مجرای امثال است, ولی تا کنون نام گوینده آن را پیدا نکرده ام.” استاد فروزان فر نیز در تصحیح فیه مافیه  این مصراع  را در یکی از مجلدات احیاء علوم الدین غزالی(متوفی 505 ه ق)بدین مضمون نشان داده اند:

شربنا و اهرقنا علی الارض جرعة
و للارض من کاس الکرام نصیب
 

 و در پایان آورده اند که” گوینده آن معلوم نگردید.” [به نقل ازحافظ نامه, ج2 , ص 896] برای تکمیل بحث بزرگان این نکته را هم بیفزاییم که این بیت پیش تر از احیاء العلوم در کتاب البصائر و الذخائر ابوحیان توحیدی (متوفی 400ه ق) بدون ذکر گوینده آمده است.همچنین در کتاب التمثیل و المحاضرة نوشته ابومنصور ثعالبی(متوفی۴۲۹ ه ق) نیز که متقدم بر غزالی است، همین مصراع،باز هم بدون ذکر گوینده و البته با تفاوتی در مصراع قبل آمده است:

و ماء الکرم للرجل الکریم
و للارض من کاس الکرام نصیب

 به نظر می رسد که با توجه به اینکه این سخن از قدیم به صورت ضرب المثلی رایج درآمده بوده و مضمون آن به آیینی بسیار کهن اشاره دارد, جست و جوی گوینده واقعی آن کاری است بسیار دشوار و شاید غیر ضرور! مهم این است که بدانیم بر اساس آیینی کهن, باده نوشان پس از نوشیدن شراب جرعه ای نیز بر خاک می فشانده اند تا روان درگذشتگان آنان نیز از آن شادمانی بهره ای ببرد!

کلمات، از دیروز تا امروز!

استاندارد

واژه ها در بستر تاریخ و فرهنگ در حال تولد و تبدیل و تحولات آوایی و معنایی هستند و این امکان وجود دارد که واژه ای از پس تغییرات مختلف حتی به فراموشی و مرگ دچار آید یا معنا و معناهایی تازه بیابد.واژه ها گاه از بستر جامعه و فرهنگی به سرزمینی دیگر کوچ می کنند و به عنوان واژه های دخیل به رنگ فرهنگ و قاموس مردمی دیگر درمی آیند.این قبیل واژه ها در فضای فرهنگی و اجتماعی جدید, چه بسا آهنگ و معنا یا معناهای متفاوتی می یابند.به هر روی تحولات آوایی و معنایی واژگان حقیقتی انکار ناپذیر است. همواره درک یک نسل از مفهوم یک کلمه با آنچه نسلهای پیش از یک واژه می فهمیده اند یکسان نیست و  در هر دوره ای هاله ای از تداعیها و ملازمات معنایی کلمات را احاطه کرده است که مفاهیمی متفاوت را ایحاد می کند.

از این رو نباید انتظار داشت که آنچه ما امروز از مفهوم کلمه ای درمی یابیم, پیش از ما هم به ذهن نسلهای گذشته راه می یافته است. از این رو برای درک مرادات گذشتگان باید با فضای ذهنی آنان آشنا شد. انطباق دریافتهای امروزی از واژگان بر سخن گذشتگان یکی از مغالطه های وحشتناکی است که گاه بر ذهن محققان متون استیلا می یابد. کم نیستند کسانی که سعی دارند مفاهیم امروزی را از دل آثار گذشتگان و اندیشه های کسانی که قرنهاست تا رخ در نقاب خاک کشیده اند بیرون بیاورند و مفاهیم مدرن را بر آثار ماقبل مدرن تحمیل نمایند. پیش از این در این باب سخن گفته ایم, اما در اینجا بر آنیم که نمونه هایی از این تحولات مفهومی را با توجه به فهم گذشتگان و امروزیان از برخی کلمات نشان بدهیم.بنابر این در فهم معانی سخن پیشینیان نهایت احتیاط را باید به کار بست و بویژه از سرایت دادن مفاهیم و دیدگاههای امروزی به دنیای آنان جدا پرهیز کرد.گفتنی است که آنچه در اینجا آورده ایم تنها مشتی از خروار و اندکی از بسیار است.

آزادی: همه ما کمابیش با مفهوم امروزی این اصطلاح که تحت تاثیر اندیشه های لیبرال, عمدتا بعد از مشروطه به زبان فارسی راه یافته آشنا هستیم, اما پیشینیان, از این تعبیر، علاوه بر “رهایی” احیانا مفاهیمی چون : دوری و جدایی و شکر و سپاس و قناعت را  نیز درک می کرده اند.مثلا:

ز مهر خویش جز شادی نبینم
که از پیروزی آزادی نبینم
( شاعری ناشناخته به نقل از لغت نامه)

نیا طوس را دید و در برگرفت
بپرسید و آزادی اندر گرفت
(فردوسی)

نعمتی بهتر از آزادی نیست
بر چنین مائده کفران چه کنم!
(خاقانی)

تکاور: تکاور امروزه یک اصطلاح نظامی است و تکاوران گروهی از جنگجویان زبده را تشکیل می دهند، اما در فرهنگ دیروزیان به معنی اسب و شتر و امثال آن بوده است:

شهنشاه اسب تکاور براند
به دهلیز با او زمانی نماند
(فردوسی)

چهره : اخیرا این واژه را به معنی شخصیت برجسته و شاخص و آدم خیلی مهم به کار می برند و مثلا می گویند:” فلانی چهره برجسته ای است!” گذشتگان علاوه بر “صورت” احیانا از این کلمه معناهایی چون: امرَد (=جوانک بی مو) و غلام و نوکر و احیانا معشوق درمی یافته اند, مثلا:

چهره شد آن مه و آراست صف خوبان را
همچو سروی که دهد زیب نهالستان را
(سیفی)

و “چهره ای” رنگی بوده است نزدیک به رنگ گلابی:

از عکس گل روی تو دانم چون گل
آیینه لباس چهره ای می پوشد!
(سلیم تهرانی)

دولت: تبادر امروزی این واژه تشکیلات سیاسی و اجرائی و بخشی از حاکمیت است, اما پیشینیان از این تعبیر به یاد بخت و اقبال و ثروت و…می افتاده اند:

یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند!
(حافظ)

رسانه: رسانه امروز بزرگترین نهاد قدرت در عالم را تشکیل می دهد و مفهوم بسیار گسترده ای را در بر می گیرد.عظیم ترین نبردها امروز در این عرصه در حال اتفاق افتادن است, اما درک پیشینیان از این کلمه بسیار متفاوت است.آنها از این واژه غم و اندوه و و حسرت و افسوس و تاسف را می فهمیده اند که البته با توجه به سپهر رسانه ای در جهان امروز و آثار و عوارض آن پر بیراه هم نیست! ناصر خسرو گوید:

دسترست نیست جز به خواب و خور ایراک
شهر جوانی پر از زر است و رسانه!

گردهمایی: واژه هایی چون همایش و گردهمایی در متون گذشته وجود ندارد و پیشینیان هم آن قدر بی کار نبوده اند که هر روز گردهمایی و همایش و نشست و کنفرانس و  سمینار و ….برگزار کنند! اگر این واژه را گرفته شده از ” گرد آمدن” بدانیم, با مراجعه به آثار قدما مفاهیمی چون “آرمیدن” و حتی ” مجامعت کردن” را از آن می توان دریافت.( بعید نیست علاقه عده ای از مقامات و مسئولان به برگزاری انواع گردهمایی و همایش همین ریشه لغوی باشد!). به عنوان مثال فردوسی سروده است:

به گردآمدن چون ستوران شوند
تگ آرند و برسان گوران شوند!

ملت: این کلمه تا مشروطیت به معنی کیش و آیین و دین و شریعت بوده است, در سالهای مشروطیت وقتی روحانیون و “علمای ملت” به طرفداری از مردم وارد مبارزات سیاسی شدند, این تعبیر رفته رفته, در تقابل با حاکمیت و دولت معنای تازه ای یافت و با ترجمه مفاهیم جدید سیاسی به معنای امروزین خود تغییر مفهوم داد.عطار در همان عوالم ماقبل مدرن این کلمه را این چنین به کار برده است:

هست کیش و راه و ملت بی شمار
تا تو بشماری نیابی روزگار

و سعدی گوید:

جوری که تو می کنی در اسلام
در ملت کافری ندیدم

نمونه:این تعبیر این روزها در اصطلاحاتی چون: کارمند و مدیر نمونه و امثال آن کاربرد فراوان دارد و جز در مدح و تشویق به کار نمی رود، اما قدما از آن -احیانا- مفاهیمی کاملا متفاوت درمی یافته اند.به عنوان نمونه خاقانی این کلمه را به معنی تباه و باطل آورده است:

ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی!
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود

و از این بیت نظامی”زشت” درک می شود:

احمدک را که رخ نمونه بوَد
چون دمد آبله چگونه بوَد!

وطن: وطن امروزه یک تعبیر سیاسی خاص است با تعریفی تقریبا مشخص و معلوم, اما پیشینیان به سادگی از آن معنای مسقط الراس و زادگاه را می فهمیده اند.سعدی با اشاره به روایت: “حب الوطن من الایمان” سروده است:

سعدیا حب وطن گرچه حدیثی ست صحیح
نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم!

و اهل عرفان این وطن را در سرزمینی بی نام  نشان داده اند:

این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهری ست کان را نام نیست
!(شیخ بهایی)

سلوک

استاندارد
دل خوش مکن
به اینکه در این راه پر نشیب
از راهیان خسته
دو گامی جلوتری…
شرط نخستِ راه به مقصد رسیدن است!
وقتی که مانده ای
چه تفاوت
که در کجا
در این مسیر
از حرکت باز مانده ای
اصلا به راه آمده ای
یا همان نخست
در اضطراب نقطهّ آغاز مانده ای!

به زودی در نمایشگاه کتاب

استاندارد

 

خاکستر آیینه

خاکستر آیینهمحمدرضا ترکی
(برگزیده اشعار ۸۷-۸۸)

انتشارات انجمن شاعران ایران
۱۵۰ صفحه
طرح جلد: فرزاد ادیبی

 

 


بعد از تحریر ۱: مصاحبه فاطمه راکعی در مورد حضور انجمن شاعران در نمایشگاه کتاب

بعد از تحریر ۲: وبلاگ تازه تاسیس دکتر علی رضا فولادی  مغتنم و مفید است!

بعد از تحریر ۳: آثار دیگر نویسنده  در نمایشگاه کتاب:

پارسای پارسی – غرفه انتشارات علمی و فرهنگی

پرسه در عرصه کلمات – غرفه انتشارات سخن

هنوز اول عشق است –  غرفه انتشارات تکا

تاریخ و تطور علوم بلاغت– انتشارات سمت (سالن 14 B ، غرفه ۵ – ناشران دانشگاهی)

خسروانی سرود

استاندارد

مغنی کجایی، به گلبانگ رود
به یاد آور آن خسروانی سرود

خسروانی سرود که در این بیت از ساقی نامه معروف حافظ آمده گویا همان “نوای خسروانی” یا “خسروانه” یا “سماع خسروی” است.در متون فارسی به این لحن مکررا اشاره رفته است. مثلا:

جامهاي خسرواني ساقيا برگير هين
زانکه مطرب راههاي خسرواني برگرفت
(مسعود سعد)

اگر گوش تو می خواهد نوای خسروانی ها
به بزم اوحدی آی و شراب از جام جم درکش
(اوحدی)

لحن اورامین و بیت فهلوی
زخمه رود و سماع خسروی
( مذکور در المعجم)

به گوش خسرو استاد معانی
چنین گوید نوای خسروانی
(امیر خسرو)

در کتابهای لغت اختراع این نغمه را به باربد , خنیاگر روزگار ساسانی نسبت داده اند. در برهان قاطع ذیل واژه “خسروانی” آمده است:

نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجع مشتمل بر دعا و ثنای خسرو و مطلقا نظم در آن به کار نرفته است.

از سخن شمس قیس رازی(قرن هفتم) در المعجم فی اشعار العجم نیز این گونه برمی آید که خسروانی نام مجموعه ای از الحان مشتمل بر کلام منثور بوده است:

باربد جهرمی که استاد بربطی بود, بناء لحون و اغانی خویش در مجلس خسرو پرویز  که آن را خسروانی خوانند، با آنکه سر به سر مدح و آفرین خسرو است, بر نثر نهاده است و هیچ از کلام منظوم در آن به کار نداشته.

نکته جالب توجهی که راغب اصفهانی(متوفی 502 ه ق) در کتاب محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء بدان اشاره می کند, استفاده از این لحن در تلاوت قرآن کریم است.راغب در این کتاب که مشهورترین اثر وی است, از قول “هیثم علاف” – از استادان قرائت بصره – آورده است:

 روزی در محضر منصور[خلیفه عباسی(متوفی ۱۵۸ ه ق)] قرآن تلاوت می کردم. منصور از من پرسید: چگونه است که شما مردم بصره از مردم دیگر بلاد در قرائت قرآن تواناترید؟

به او گفتم: اهل حجاز به شیوه نصب[= آوازی شبیه به حُدی] که طریق غناء عرب است قرآن را می خوانند و اهل شام به شیوه راهبان و اهل کوفه به شیوه نبطیان[= از مردم ساکن در عراق عرب و عجم] و اهل بصره به شیوه خسروانی به تلاوت قرآن می پردازند که لحن مردم پارس است.

از آنچه گذشت دانسته می شود که لحن خسروانی ، از نغمه های کهن ایرانی، آوایی بسیار دلنشین و دارای طنین معنوی و روحانی بوده است.این لحن در آغاز به نوعی کلام آهنگین منثور اختصاص داشته است و احتمال می توان داد که به دلیل همین ویژگیها , کسانی که با موسیقی ایرانی آشنا بوده اند، بعد از اسلام آن را برای تلاوت آیات آسمانی قرآن ، که نوعی سخن آهنگین و احیانا مسجع است، مناسب دیده و از آن بهره برده اند.


دکنر علی محمد حق شناسحق شناسان را چه حال افتاد

و یاران را چه شد؟!

درگذشت استاد بزرگ زبان شناسی و ادبیات

و نماد فضل و فضیلت

دکتر علی محمد حق شناس

را تسلیت عرض می کنیم.