بز و صخره!

استاندارد

روزی بزی نحیف که هر سوی می دوید
خود را به روی سینه کشی صعب برکشید

جستی زد و به چابکی آهوان دشت
از شیب تند صخره به بالای آن خزید

بر صخره ایستاد و به هر سو نگاه کرد
برتر ز خویش در همه عالم کسی ندید

گفت : این منم که بر همه عالم سرآمدم
سر می کشم به دامن شبگیر همچو شید

آن گاه سینه صاف نمود و ز عمق جان
مانند شیر نعرهّ جانانه ای کشید:

” آنک سریر سروری و برتری مراست
آه ای نهنگ و شیر و پلنگان شما که اید؟! “

شیری غریب و خسته از آن دشت می گذشت
دشنامهای آن بز مغرور را شنید

لختی به ناتوانی آن بز نظاره کرد
یک چند هم به هیبت آن صخرهّ سپید…

گفت : این تو نیستی که چنین نعره می کشد
این عربده ز سینهّ صخره ست ، ای پلید!

                         ***

ای بر سریر ملک جهان تکیه دادگان
وینک شرار جنگ و جنون می پراکنید

آتشفشان خفتهّ خشم اند مردمان
آسوده بر صلابت صخره نیارمید

بز روی صخره باز بز است آی بزدلان
شیر است شیر ، گر چه به زنجیر و ناامید!

بر اساس یک قصه قدیمی که اولین بار آن را از استاد علی معلم شنیده ام.

پاسخی دیگر به آقای پورپیرار

استاندارد

دلایل قوی باید و معنوی…!

آقای  پورپیرار برای رفع ابهامات و سوالات پدید آمده در ذهن دوستانشان ، پاسخ تازه ای به نوشتهّ این جانب  -چاپ شده در شماره شهریور ماه خردنامه همشهری – مرقوم فرموده اند که در صورت علاقه ، متن آن را در وبلاگ حق و صبر می توانید مطالعه بفرمایید. اما چند نکته اشاره وار در پاسخ به ایشان:

۱.گذشته از بیانات خطابه وار مقدماتی و برخی مطالب تکراری دیگر در متن نوشته که حتما برای مریدان ایشان  نیز ملال انگیز شده است ، متاسفانه در نوشته تازه هم هیچ پاسخ یا توضیح تازه ای – در ارتباط با پرسشها و اشکالاتی که بنده طرح کرده بودم – دیده نمی شود . ایشان هنوز ترجیح می دهند کلیات ابوالبقا را در شرح حادثه پوریم تقریر کنند و  از متن به حاشیه بروند و فرار به جلو را ادامه بدهند! انتظار می رفت برای رضای خاطر مریدان هم شده به گونه ای دیگر رفتار می فرمودند.

۲. آقای پورپیرار در بند پایانی جوابیه اشان “اثبات ساختگی بودن سلمان” را به یک “نشست ملی” حواله کرده اند!! و مطالبی هم در باره تاسیس ” یک کارگاه سفالگری اتوماتیک و متخصص در ساخت کوزه” ! فرموده اند که چون از جهت اشتغال زایی می تواند مفید باشد ، هیچ مخالفتی با  آن نداریم! اما تصور نمی کنیم پاسخ گفتن به یک نقد دو صفحه ای و یک پاسخ یک ستونی نیازمند سمینار در سطح ملی و این همه صرف هزینه و وقت و حاشیه رویی های تکلف آمیز باشد!

۳. از دلایلی که آقای پورپیرار در رد حرفهای من آورده اند”استناد به شعر” است! من اگر در باب کیفیت معجزات پیامبر و نحوه برخورد خردمندانی چون سلمان به بیتی از یکی از حکیمان گذشته استناد کرده ام ، به خاطر ایجاز بوده است و گرنه اهل علم و اطلاع می دانند که این بحث به صورت مستوفا در آثار کلامی  همراه با استدلال کافی آمده است. به عنوان مثال ، آقای پورپیرار دربین کتابهای ساده  علم کلام که به فارسی هم نوشته شده می توانند به النظامیه فی مذهب الامامیه مراجعه کنند.

۴.آقای پورپیرار با تحریف مغالطه آمیز مفهوم عبارت من در باب کلمه “جنبنده”و  با یک شوخی بی ربط دیگر در باب عمر ۱۲۰۰ساله سلمان ، قصد آن دارند که دو ابهام مطرح شده در بند ۵ جوابیه این جانب را زیر سبیلی بی جواب بگذارند . خوانندگان گرامی یک بار دیگر بند ۵ پاسخ بنده و اظهارات تازه آقای پورپیرار را مطالعه و مقایسه کنند و قضاوت بفرمایند که چه کسی اهل “بند کردن ناشیانه به لفظ” است!

۵.متاسفانه بیان مطالبی از این دست که ” صحت ادعاهای موجود ، از سقیفه تا غیبت، تا زمانی به صورت تاریخی مسلم می شود که پیشاپیش تکلیف پوریم را معلوم کنیم” مشکلی از آقای پورپیرار حل نمی کند و  گرهی از ابهامات موجود در اثار ایشان در مورد سلمان فارسی  نمی گشاید. آقای پورپیرار با این ادعاها و مجمل گوییها تنها بر بدهکاری خودشان در پیشگاه حقیقت و تاریخ می افزایند . از این پس هر دانشجوی ساده تاریخ حق دارد گریبان ایشان را بگیرد و مطالبه برهان کند. علاوه بر اینکه تاریخ تشیع – برخلاف پندار ناصواب ایشان – از سقیفه شروع نمی شود و آقای پورپیرار اگر می خواهند تاریخ و موجودیت تشیع را زیر سوال ببرند باید از روزگار حیات پیامبر (ص) که جمع دوستان علی(ع) -کسانی چون ابوذر و سلمان و مقداد- شکل گرفت آغاز کنند!

۶. تشیع یک مکتب منسجم و گسترده فرهنگی با یک کتابخانه عظیم از آثار اندیشه و دانش است. آثاری که بنده و آقای پورپیرار از روخوانی ساده بسیاری از آنها عاجزیم!! چنین تفکری را می توان پذیرفت یا نپذیرفت ، می توان آن را از لحاظ تاریخی و کلامی و فقهی و حقوقی و … به نقد کشید ، اما نمی توان آن را برساخته  این و آن دانست ،  چرا که جنس این تفکر چنین برخوردی را برنمی تابد.”ما کان حدیثا یفتری ولکن تصدیق الذی بین یدیه”[یوسف:۱۱۱]
به خلاف توهم آقای پورپیرار، نه برای دفاع از چنین اندیشه ای  نیازی به ” شاخ و شانه کشیدن و استمدادهای زیر جلی و فرصت طلبانه ” هست  ، و نه حتی در برابر این دستگاه عظیم فکری ، کفر و ایمان امثال بنده و آقای پورپیرار محلی از اعراب دارد :

بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا که فسق همچو منی!

 ما هم از آنها نیستیم که بخواهیم با زبان تکفیر و تفسیق با کسی سخن بگوییم و یا  برای اسکات مخالفانمان – گرچه مخالفتی هم از لحاظ شخصی در بین نیست- به قول معروف از دین استفاده ابزاری کنیم. چرا که گوهر دین را گرامی تر و گرانبهاتر  از آن می دانیم که برای گذران امور دنیوی یا غلبه در یک بحث ساده آن را خرج نماییم…. هیچ آدم عاقلی در پاسخ به پاچه گیری دیگران ،  الماس کوه نور  را به طرف آنان پرتاب نمی کند!

امیدوارم این پاسخ ، آخرین مجادله قلمی من با جناب آقای ناصر پورپیرار باشد.

جوابیه آقای پورپیرار و پاسخ به آن

استاندارد

دوستانی که مطالب این وبلاگ را دنبال می کنند ، در چند پست قبل( یکشنبه ۸ مرداد) نقدی را بر برخی سخنان و ادعاهای آقای ناصر پورپیرار خواندند با عنوان : “باطل است آنچه مدعی گوید!” اینک جوابیهّ ایشان و پاسخ نویسنده به آن را در اینجا می توانید مطالعه بفرمایید. این مطلب عینا از نشریهّ خردنامه همشهری (شمارهّ شهریور ۸۵) نقل می شود:

  به خواندن ادامه دهید