متنبی

استاندارد

 

پیغمبری متواضعم!
با آیینی شگفت…
به سوی تو می آیم
حتی اگر نیامده باشی!

 معجزه ام
نگاه و لبخند توست
که به یکباره
اندوه را می رماند
و عطش را فرو می نشاند

پیغمبری دل سپرده ام
با کتابی
آیه آیه درد…

تنهایی ام بی طنین نگاهت
برزخی دوزخناک است
بی تو
دلم را به خاک می سپارم
دلتنگی هایم را به باد
هر چه بادا باد!

 


… و شعری قدیمی به مناسبت  شب یلدا  برای دوستان جدید فصل فاصله. یلداتان خوش!

قولی در مطایبه!!

استاندارد

زین پیش قلندروش و طناز نبودی
بودی…ولی این قدر نظرباز نبودی

ما ناز تو را گرچه گران بود خریدیم
با آنکه در آغاز چنین ناز نبودی!

تنها دل ما بود که همساز شما بود
با ساز مخالف  تو هم آواز نبودی

دنیای تو موسیقی ایرانی و نی بود
دلبستهّ راک اند رول و جاز نبودی

چشمک زن تو ، شکر خدا ،کار نمی کرد
انگار که اصلا  تو در این فاز نبودی

شفاف تر از آینه ها موضعتان بود
در چشم و دل سادهّ ما راز نبودی

چون متن پذیرندهّ هر معنی و تاویل
بر خوانش این مدعیان باز نبودی !

خو کن دل من! با قفس و بی پر و بالی
انگار تو هم لایق پرواز نبودی!

دو بیتی ها

استاندارد

دلا می سوزی و آهی نداری
شب اندوه را ماهی نداری

بیا تا کوچهّ دلهای عاشق
از آنجا تا خدا راهی نداری

….

زلال و بی ریا می آیی ای عشق
نگفتی از کجا می آیی ای عشق

تو را یک جای دیگر دیده بودم
به چشمم آشنا می آیی ای عشق!

  مهر ۶۹

حادثه

استاندارد

 

جویبار سرخ بی رمق
روی آسفالت
از حرکت می ماند
رهگذر
با روزنامه
حادثه را می پوشاند
مرد له شده در زیر چرخ زمان
کفش ملی به پا دارد
و تیترهای درشت
بوی خون می دهد.

خرداد ۷۸

یکی از نمونه های نخستین طنز در شعر فارسی

استاندارد

مادر می را بکرد باید  قربان

بچه او را گرفت و کرد به زندان

بچه او را از او گرفت ندانی

تاش نکوبی نخست و زو نکشی جان

 

جز که نباشد حلال دور بکردن

بچه کوچک ز شیر مادر و پستان

 

تا نخورد شیر هفت مه به تمامی

از سر اردیبهشت تا بن آبان

آن گه شاید ز روی دین و ره داد

بچه به زندان تنگ و مادر قربان

 

شعر فارسی همواره با طنز درآمیخته بوده است و شاعران خوش سخن ما پیوسته از چاشنی طنز برای دلنشین کردن  سروده های خویش بهره برده اند. البته این طنز در بسیاری موارد از محدوده شوخیهای نجیب کلامی فراتر رفته و احیانا کار به رکیک ترین و ناگوارترین طعن و تعریضها رسیده است.

سرآغاز قصیده  مادر می از رودکی را می توان از نمونه های نخستین طنز – از توع لطیف و پوشیده آن – در شعر فارسی دانست.این قصیده ظاهرا اولین قصیده کامل فارسی- با همه ویژگیهای یک قصیده  – است که به دست ما رسیده است.حفظ این چکامه را وامدار مولف ناشناخته تاریخ سیستان ( تالیف پس از 445 ه ق ) هستیم . تاریخ سروده شدن این قصیده , با توجه به ماخذ پیشین , بین سالهای 311 تا 329 ه ق است.

مادر می در عین حال یک “خمریه”  است و شاعر در آن توصیف شراب و شیوه ساختن و نوشیدن آن پرداخته است. با توجه به همین فضاست که طنز لطیف و پوشیده رودکی – استاد شاعران – در ابیات نخست قصیده شکل می گیرد.

 اگر دقت کنیم می بینیم که شاعر برای بیان شیوه شراب سازی با زرنگی خاصی از اصطلاحات دینی یاری گرفته و واژگانی را که به حوزه شریعت ارتباط می یابد , برای سرودن خمریه به کار گرفته است! واژگانی چون : “قربان” ( قربانی کردن) , “حلال” و “دین” و “داد”. لحن شاعر در بیت سوم دقیقا لحن فقیهی است که گویی  مسئله ای شرعی را بیان می کند که” باید توجه داشت هیچ مادری را هر چند واجب القتل باشد , تا زمانی که  به فرزند خود شیر می دهد نباید کشت یا به او آسیب رساند!”

چنان که می دانیم استفاده از “پارادکس” یا متناقض نما یکی از شگردهای موثر طنز آفرینی است و رودکی به کمک همین شیوه است که قدم به وادی طنزسرایی نهاده است.

آینده دانشکده های ادبیات ؟!

استاندارد

زین پیش مگر بر زبان یکی از بزرگان و عزیزان رفته بود که  استادان ادب پارسی در آغاز پیران و محتشمانی بودند که دانش خود را نه از کلاسهای دانشکده ادبیات بلکه از محضر اوستادان کهن و حوزه های دانش و دین آموخته بودند. اینان هر آینه خداوندگاران دانش و فضیلت بودند و هریک نادره دوران در دانش و بدیع الزمان در عرصه تحقیق، و شماری از آنان علاوه بر فضیلت و دانش از انسانیت و اخلاق و جوانمردی و عرفانی بهره مند بودند که دست هرچه رذیلت را از دامان آنان کوتاه می داشت ، چونان استاد علامه سید جلال الدین همایی ، رحمه الله علیه ، و از زندگان استاد علامه سید جعفر شهیدی ،سلّمه الله تعالی.

اما چون این گروه گذشته شدند، نوبت به طایفه ای از شاگردان آنان و فارغ التحصیلان دانشکده ادبیات رسید که هرچند از احتشام و تعیّن استادان خویش بهره ای بکمال نیافته بودند، اما همتی بلند داشتند و از پس آنکه به کرسی استادی این رشته تکیه زدند , حفظ حرمت معلمی را  ، دامن همت به میان بستند واز پس سالیانی با تلاش و مطالعه فراوان, هر یک آیتی گشتند در دانش و فضیلت و آثاری پدید آوردند هریک رشک عالم تحقیق و معرفت!

اما دریغا که زمانه اینک  از این گروه نیز  پیرانی روزگار فرسود یا میانه سالانی در آستان تقاعد بر جای مانده است و برخی از آنان نیز چند سالی است تا رخ در نقاب خاک کشیده اند .”فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر”

اما از پس این دو طایفه اینک کار با جوانانی اوفتاده است که در وجود آنان نه از احتشام و فضیلت استادان نخست نشانی توان یافت و نه از همت گروه دوم خبری ، تا بتوانند دست کم از پس تکیه زدن بر کرسی تدریس ، حرمت کسوت معلمی را به جبران مافات بکوشند و دانش و فضیلتی دست و پا کنند! در دستان اینان از دانش و بزرگی پیشینیان، ورق پاره ای به نام مدرک دکتری و فوق لیسانس برجای مانده است و اصطلاحاتی چند که به کار گرم کردن هنگامه ادعا می آید و بس! اینان به دیدار و  کردار کمتر شباهتی به سلف صالح خویش می رسانند. اعاذنا الله من شرور انفسنا!

                                                                       ***

اما تواند بود آنچه به نقل از یکی از بزرگان این عرصه آوردیم از سر مطایبه و مبالغه گفته شده باشد و تمامی حقیقت را بیان نکند , زیرا در میان استادان جوان این رشته , بحمدالله و المنّه , کم نیستند شایستگانی که چشم و چراغ اهل بینش اند و حدیقه آفرینش و هریک دارای تعیّنی خاص در فرهنگ و فضیلت . دانشورانی که هرگاه به آثار آنان نگریسته شود در دقت و تحقیق به هیچ روی از آثار پیشبنیان چیزی کم ندارد , افزون بر اینکه از دانش و معرفت  دنیای امروز بهره ای بحاصل دارند که هیچ گاه اوستادان و اوستادان اوستادان آنان را حاصل نیوده است.

با این همه جای این نگرانی وجود دارد که از پس گذشت چند نسل ,بویژه با توجه به نظام کمابیش سترون آموزشی ,دیگر از این عرصه مردی و گردی برنخیزد و زوال هر نسلی  رکود و نزولی دیگر را در پی  داشته باشد!