غرایب حافظ (بعینه)

استاندارد

 

عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد
بعینه ِ دل و دین می‌برد به روی حسن

از دیگر غرایب سخن حافظ تعبیر “بعینه ِ”( = بعینهی) یا با تلفّظی دیگر “بعینه ُ” (= بعینهو)در بیت فوق است. به نظر می‌رسد که خواجه می‌باید به شیوۀ رایج، این تعبیر را به سکون هاء می آورد و با مکسور کردن آن و تبدیل آن به یاء، یا مضموم کردن  و تبدیل آن به “هو” مرتکب چنین تلفظی نمی‌شد. تو گویی حیص و بیص وزن شعر باعث شده که حافظ  چنین تعبیر غریبی را در سخن خود بیاورد وگرنه مثل بسیاری شاعران دیگر آن را به سکون هاء می‌آورد:

شمایل تو بعینهْ نتایج خرد است
که همگنانْش پسندیده‌اند و بستوده
(انوری)

خجسته کاغذی بگرفت در دست
بعینهْ صورت خسرو بر او بست
(نظامی)

و….

امّا این داوری در مورد خواجۀ شیرین سخن شیراز منصفانه نیست. واقعیت آن است که از دیرباز “بعینهْ” و “بعینه ِ” در شعر زبان‌آوران و فصحای زبان فارسی رواج داشته است. در نزهه‌المجالس که یک متن قرن ششمی است آمده‌است:

در قدّ خمیده و دل تنگم بین
گر صورت غم بعینه ِ دیده نه‌ای

و ابن یمین (۶۸۵ ق) سروده‌است:

همان مضایقه در نان که با من او کردی
وزیر نایب دیوان بعینه ِ آن کرد

بعینه ِ مژۀ اشکبار من بودی
گر آن نگار بیاراستی به گوهر موی

امّا بسامد این تلفظ بی‌شک در شعر خواجوی کرمانی که سخن حافظ طرز سخن او را دارد:

استاد سخن سعدی ست پیش همگان امّا
دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو

فراوان است.

 می‌توان ادّعا کرد که این تلفّظ یکی از ویژگی‌های سبک خواجو بوده که مورد توجّه حافظ نیز قرار گرفته‌است.خواجو سروده است:

مرا ز مهر تو گویی که ابر نیسان است
بعینه ِ مژۀ سیلبار مردم چشم

خیل خیال خال تو بیند بعینه ِ
در هر طرف که روی کند دیدبان چشم

و…

این تعبیر و تلفّظ بعد از حافظ در سخن جامی نیز آمده است:

نرگسش را نداده سرمه حُلی
ور نه بودی بعینه ِ لیلی

غرابت این تلفّظ ظاهرا باعث شده که در برخی نسخ، به‌ویژه نسخ چاپی بعینه را به “معاینه” تبدیل کنند و برخی شارحان نیز قرائت اخیر را ترجیح دهندکه با توجّه به آنچه گذشت کار صوابی نمی‌تواند باشد.نکتۀ دیگر اینکه این تعبیر امروزه نیز در زبان گفتار به صورت “عینهو” – که کوتاه شدۀ بعینه ُ است- رواج دارد.