گوهری و جوهری

استاندارد

شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

در ذیل این بیت حافظ از برخی از استادان بسیار فاضل  خوانده و شنیده ایم که جوهری همان گوهری به معنی جواهرفروش است اما به طرز غریبی قدما لفظ فارسی تر گوهری را وانهاده و جوهری را برگزیده اند. از سخن برخی استادان چنین استنباط می شود که بجز این ضرب المثل قدیمی که گوینده اش نیز مشخص نیست یعنی قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری جای دیگری در متون گوهری-به این معنی- نیامده است.

این سخن البته در مجموع درست است و همین گونه است که فرموده اند. در تداول فارسی امروز نیز همه جواهر و جواهرفروش و جواهری و… می گویند.گوهری نیز در متون فارسی غالبا به معنی اصیل و صاحب اصل و نسب است نه گوهرشناس و گوهرفروش و امثال آن.این نکته حتما دلایلی دارد که یکی از آنها-شاید- سهولت تلفظ جوهر نسبت به گوهر باشد یا شاید خواسته اند با ایجاد تغییر در تلفظ گوهر را بیشتر به معنی ذات و اصل بدانند و دیگری را بیشتر در زمینه هنر جواهرسازی به کار ببرند  وگرنه اهل زبان بیهوده یکی را وانمی نهادند و دیگری را نمی چسبیدند!

بااین همه این گونه هم نیست که قدما یکسره گوهری-باز هم به معنی مذکور- را یکسره وانهاده باشند و در متون می توان شواهدی از کاربرد گوهری به معنی جواهرشناس و جواهری نشان داد. از جمله نظامی در این بیت گوهریان را به معنی جواهرشناسان- در اینجا منتقدان و سخن سنجان- آورده است:

چون که نسخته سخن سرسری
هست بر گوهریان گوهری…

(نسخته سخن سرسری هم یعنی نثر!) و باز هم او سروده است:

بساط گوهری در وی بگستر
بیار آن کرسی شش پاره زر

و آن اگر نیز گشت باوی جفت
گوهری بین که چند گوهر سفت

و پیش از او سنایی گفته است:

در زمان او هنر نشگفت اگر قیمت گرفت
گوهر است آری هنر او پادشاه گوهری

که البته در این بیت گوهری را به معنی نجیب و اصیل هم می توان گرفت.عطار نیز سروده است:

هر که را بویی ست او رنگی نخواست
زان که مرد گوهری سنگی نخواست

در کتابهای لغت از جمله مجمع الفرس و فرهنگ جهانگیری هم گوهری را گوهر شناس نیز معنی کرده اند که موید همین استعمال است.

غرایب حافظ (نطق زدن)

استاندارد

ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند
که چون صفات الهی ورای ادراکی

تعبیر نطق زدن به معنی سخن گفتن و دم زدن یکی دیگر از غرایب حافظ است که در این بیت آمده است.البته این تعبیر برای ما غریب است که به دلیل تحولات زبانی و فرهنگی از زبان حافظ دور افتاده ایم و ممکن است حتی تصور کنیم حافظ این تعبیر را از پیش خود ساخته یا در کاربرد آن دچار لغزش و خطای زبانی شده است.نطق زدن در متون ادب فارسی فراوان آمده است و ما به عنوان شاهد به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:

مجیر بیلقانی در قرن ششم سروده است:

نطق به یادت نزد سوسن از آن الکن است
سرمه ز خاکت نساخت نرگس از آن اکمه(=نابینا) است

و جمال شروانی باز هم از شاعران سده ششم گوید:

دی دلبر من رموز از حق می گفت
بگذار رموز سحر مطلق می گفت

لعلش ز بیان نطق نمی زد لیکن
رویش به زبان حال انالحق می گفت

در مجالس سبعه آمده است:

اول مرغی که در سحرگاه محبت نطق صدق زد او بود.

و حافظ خود در جایی دیگر-البته با اندک تفاوتی در تلفظ نطق- سروده است:

مجد دین سرور و سلطان قضات اسماعیل
که زدی کلک زبان آورش از شرع نطق

عکس خاتم

استاندارد

 

آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود

در توضیح این بیت حافظ استاد خطیب رهبر نوشته است:

ای انگشتری فرخنده اثر جمشید(سلیمان) اگر پرتوی از تو بر رقم و نشان نگین من بیفتد و مرا به کام رساند ترا زیانی ندارد.

این شرح اگرچه درست است اما توضیح نمی دهد که افتادن عکس خاتم ممدوح یا معشوق بر روی نگین حافظ چگونه می تواند او را به کام برساند!

آنچه در پاسخ به این پرسش اجمالا به نظر می رسد توجه دادن به این نکته است که در گذشته احیانا نگین خاتمها را مزین می کرده اند به تصویر پادشاهان و از آن در مهر کردن فرمانها و منشورهای حکومتی استفاده می شده است.در زین الاخبار ـ از آثار تاریخی قرن پنجم- آمده است:

اندر آن خریطه نُه انگشتری بود…نخستین انگشتری نگین او از یاقوت سرخ بود و نقش او صورت مَلِک…و بدین انگشتری منشورها و سجلها مهر کردی.

حافظ ظاهرا می خواهد بگوید: ای خاتم فرخندۀ سلیمانی اگر تصویر نقش بسته بر تو که سیما و عکس ممدوح است بر نگین انگشتری من حک شود و من به برکت آن بتوانم صاحب فرمان و امر و نهی شوم تو را زیانی نخواهد داشت.

حافظ واژه “عکس” را معمولا به معنی پرتو به کار می برد، مثل:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

که آن را به معنی تصویر نیز می توان گرفت، اما گاه در مواردی آن را دقیقا به معنی تصویر به کار برده است ، همچون این بیت:

مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالی ست

در بیت مانحن فیه نیز ظاهرا عکس را باید به معنی تصویر گرفت.نکته دیگر اینکه در نسخه بدل بیت به جای “نقش نگین” “لعل نگین” آمده که به نظر دقیق تر می رسد، زیرا افتادن عکس یک خاتم بر روی نقش یک نگین دیگر – اگر به معنی حک شدن باشد-تنها باعث مخدوش شدن آن خواهد شد!بنابر این واژه لعل که می تواند تنها به معنی نگین ساده و بی نقش باشد با مفهوم تر است، زیرا که چنین نگینی بهتر نقش می پذیرد.

بیت از جهت مفهوم و تلمیح قرآنی و عرفانی به انگشتری سلیمان و اسم اعظم نیز اشاره دارد اما ذکر کلمۀ عکس ذهن را بیش از آنکه به یاد نقش کلمات حک شده بیندازد، تصویر ممدوح را به خاطر می آورد که گفتیم حک کردن آن بر مهرهای حکومتی مرسوم بوده است.


امروز روز اول دی ماه است…

از اول دی ماه ۱۳۸۴ که این وبلاگ به دنیا آمد تا امروز که اول دی ماه ۱۳۹۱ است به اندازه یک عمر گذشت با تلخ و شیرین ها و فراز و فرودهایش… و شکر خدا که هنوز نفسی هست و اندک فراغتی برای نوشتن و لطف شما دوستان که همواره مرا به نوشتن ترغیب می کند.

با اینکه تریبونهای زیادی برای نوشتن و گفتن هست اما هنوز وبلاگ نویسی و فضای ساده و درویشانه آن برای من از همه جا دلنشین تر و بی تکلف تر است و آرامش اینجا را با زرق و برق و شلوغی جاهای دیگر  عوض نمی کنم.

شاد باشید و سربلند دوستان! مهربانیتان مستدام!


غرور و نیاز

استاندارد

 

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

در این بیت حافظ غرور زاهد با نیاز رند در برابر یکدیگر قرار گرفته اند. نکتۀ ظریف این است که در بیت برای زاهد کلمۀ “راه” و برای رند واژۀ “ره” -کوتاه شدۀ راه- به کار رفته است و این می تواند اشاره ای ظریف باشد به اینکه راه رند برای رسیدن به سلامت بلکه دارالسلام که قرارگاه سلامت و نجات است بسی کوتاه تر است از راه زاهد مغرور که هرگز به مقصد نمی رسد!

ادعانامه‌ای علیه حافظ!

استاندارد

محضر محترم مقامات قضائی کشور، ایدهم الله تعالی

سلام علیکم

احتراما به استحضار می رساند این جانبان تعدادی از جماعت نسوان مراتب اعتراض خویش را نسبت به اشعار مساله دار آقای شمس الدین شیرازی ، ملقب به حافظ اعلام داشته و تقاضای رسیدگی و برخورد قانونی و قضائی با نامبرده  و سروده های غیر اخلاقی ایشان را داریم.

شگفتا در روزگاری که توجه به درخواستهای زنان در سرلوحهّ برنامه ّ تمامی ملتهای پیشرفته قرار دارد ، چرا باید به کتاب شاعری اجازهّ چاپ داده شود که صراحتا اسم جمعی از خانمها را  که همگی از افراد حقیقی و شناخته شده هستند ، در ضمن اشعار معلوم الحال خویش آورده  و با حیثیت همگی بازی کرده است! مگر این شخص که ادعا می کند حافظ کل قرآن است ، خودش خواهر و مادر ندارد ؟! آیا خودش می پذیرد که دیگران اسم خواهر و مادر و دیگر بستگان مونثش را در اشعار شان بیاورند ؟ پس چرا  اسم یک عده نامحرم و زن و دختر مردم را در لا بلای شعرهای خودش آورده و اسم نوامیس دیگران را روی زبانها انداخته است!؟ رجاء واثق دارد در جهت احقاق حق این جانبان دستور اقدام لازم صادر فرمایید

                                                                                                 با احترامات فائقه

از طرف: فیروزه بواسحاقی – سوسن آزاده – خاتون ظفر – نغمه داودی – شیرین قلندر – غزال رعنا – نرگس رعنا – زهره چنگی – مهتاب دل افروز – صنم لشکری – کیمیا بهروزی – کوکب رخشان – عشرت شبگیر – شوکت شاهی -کوکب هدایت و…

 

در پیوست شکوائیه به بخشی از ابیات شاعرنمای مزبور اشاره می شود:

راستی خاتم فیروزهّ بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

برکش ای مرغ سحر نغمهّ داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا باز آمد

چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهرهّ چنگی و مریخ سلحشورش

به بندگی قدش سرو معترف گشتی
گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی

عشرت شبگیر کن ، می نوش ، کاندر راه عشق
شبروان را آشناییهاست با میر عسس

غبار راه طلب کیمیای بهروزی ست
غلام همت آن خاک عنبرین بویم

و…ابیات فراوان دیگر!