بی هویت

استاندارد

نه جانور، نه ديو، نه مردم؛ معجوني از غرور و توهم

بي‌بهره از حقيقت انسان، چيزي شبيه سوءتفاهم

در جنگلي از آهن و سيمان، در غارهاي تازه‌ء انسان
انسانِ نيمه اهلي ِ امروز، مانده‌ست بي‌سرود و ترنم

لبريز از تمرد و عصيان، سرشار از تغافل و نسيان
جاويد در بهشت حماقت، ناخوانده رمز آدم و گندم

چشمي بدون لذتِ ديدن، گامي بدون شوق رسيدن
با خنده‌اي به رنگ شقاوت، بي‌بهره از صفاي تبسم

در جنگلي به وسعت دنيا، يک روح زخم خورده‌ي دروا                 
انسان بي‌هويت تنها، بي‌خويش و بي‌خدا و رها، گم

انسان، بدون عشق و کرامت چيزي‌ست مثل جنگل و دريا؛
جنگل، ولي بدون طراوت، دريا، ولي بدون تلاطم

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *