اندر ملاحت و زیبایی 3

استاندارد

از آنچه تا کنون گذشت ، نتیجه می گیریم که ملاحت ، به خلاف حسن ، واقعیتی” بی چگونه ” و” بلاکیف “است. به همین گونه در همه شاهکارهای ادبی و هنری جهان ، چیزی “یدرک و لا یوصف” نهفته است. راز تقلید و تکرار ناپذیری این آثار هم در همین ویژگی آنها نهفته است. اگر دیگران به راز و “فرمول” زیبایی  مثلا شعر حافظ پی می بردند ، می توانستند به تولید انبوه آثار مشابه بپردازند ! به همین دلیل است که وقتی پرده از زیبایی یک شعر یا اثر هنری به کناری می رود و دست شاعر و هنرمند ، با لو رفتن شگردهای او ، رو می شود ، تمام ارزش هنری کار او رنگ می بازد و به  یک پدیده معمولی و حتی مبتذل بدل می شود.

بر این اساس همه زیبایی های واقعی جهان – ملاحتها – همواره با نوعی “راز” و ” پوشیدگی” همراه اند.این پوشیدگی است که جمال را به “جلال” نزدیک می کند. به قول سعدی محبوب بودن همیشه با محجوب و پوشیده بودن همراه است:

صاحبدلی را گفتند: بدین خوبی که آفتاب است نشنیده ایم که کس او را دوست گرفته است و عشق آورده. گفت : برای آنکه هر روز می توان دید مگر در زمستان که محجوب است و محبوب!

به همین شیوه ، اگر زنان پوشیده دیروز خالق عشقهای شگفت انگیز و پرشوری بودند که برای دختران امروز افسانه می نماید ، بی علت نیست و اگر زنان دنیای امروز با صدهزار جلوه برون آمده اند تا دیگران با صد هزار دیده تماشایشان کنند ، ولی از آن عشقهای افسانه ای قدیم خبری نیست که نیست ، یک علت اساسی دارد و آن این است که زنان دنیای امروز با شعبده آرایش چه بسا به مراتبی از جمال و زیبایی دست یافته اند ، اما  گوهر رازآمیزی را که جوهر ملاحت بود از کف داده اند!

به دلیل توام بودن جمال و جلال و پوشیدگی و ملاحت است که می توان ادعا کرد  چیزی در جهان دهشتناک تر از زیبایی نیست! برخی زیباییها نفس بیننده را به شماره می اندازند و رنگ از رخساره او می زدایند و زبان  او را به لکنت می اندازندو تماشاگر را وادار می سازند که در مقام توصیف به رمز و نماد روی بیاورد، چرا که هیچ واژه ای نیست که زیبایی بی چگونه و بی کیف را بیان کند. به قول نفّری که از اعاظم عرفای قدیم است:”الحرف لایعبر عن نفسه فکیف یعبر عن غیره” واژه خویشتن را واگو نتواند کرد  چگونه غیر خود را واگوید؟”

به عنوان یک مثال محسوس، وقتی که ما در فضای معماریهای پرشکوه و رازناک مشرق زمین قرار می گیریم به قول سهراب “ترسی شفاف” ما را فرا می گیرد. چه زیبا سروده است حسین منزوی:

تو از معابد مشرق زمین عظیم تری            کنون شکوه تو و بهت من تماشایی ست!

در زبان دین به این “بهت تماشایی” و آن “ترس شفاف” ، “خشیت” می گویند و همین است راز آن نکته  که خداوند در عین زیبایی و محض زیبایی بودن ترسناک است ، چرا که جمال محض  ، عین جلال محض است و از تلاقی صفات جمالیه و جلالیه اوست که “صفت کمالیه ” حق متولد می شود. اولیای او نیز به همین واسطه ، علی قدر مراتبهم ، چون آیینه ای همین جمال و جلال و کمال را متجلی می سازند.شاهکارهای بزرگ هنری نیز به اندازه ای که از این رازناکی برخوردارند ، دل و جان آدمی را به کرنش در برابر خود وادار می کنند.

در میان شعرهایی که می خوانیم فراوانند سروده هایی که  عوامل شناخته شده در ایجاد زیبایی و  شگردهای زبانی را به کمال در خود دارند. هم وزنشان رو به راه است هم قافیه ، هم صنایع سبک و سنگین ادبی و…در آنها رعایت شده ، و به اصطلاح بی عیب اند و حتی بر اساس معیارهای متداول ، زیبا محسوب می شوند ، اما ما با خواندن آنها دچار التذاذ نمی شویم. این شعر ها همه چیز دارند بجز آن “آن” که حافظ گفت!

این بحث ادامه دارد…

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *