رقص مرگ

استاندارد

2469244-sm لابه لای خاطرات و عکسهای رنگ باخته
در کنار ساعتی که زنگ مرگ را نواخته،

آن طرف…میان قاب عکس مانده در غبارها
چهره ای ست کودکانه با تبسمی گداخته

کودکی که سهم او همیشه از قمار سرنوشت
طعم باختهای برده بود و بردهای باخته

کودکی شبیه من ، شبیه تو ، شبیه هیچ کس
مثل نقشهای مبهمی که ابر و باد ساخته…

زندگی برای ما همیشه صعب بود و سهمگین
مثل رقص مرگ در میان تیغهای آخته

گاه دل سپرده ایم ، صادقانه ، مثل مرغ عشق
گاه دل بریده ایم ، بی بهانه ، مثل فاخته

کاش آشنا نمی شدیم … یا جدا نمی شدیم
کاش می شناختیمت آی… حس ناشناخته!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *