دشواریهای دیوان خاقانی 2

استاندارد

 نقدی بر کتاب

 

 گزارش دشواريهاي ديوان خاقاني
نوشته دکتر میر جلال الدین کزازی

 

ص266  :
  بلكه مزدوردار خانة نحل / صفت عدل شاه مي گويد

نوشته اند : « دارخانه واژه اي شگفت است ، مي انگارم كه خواست خاقاني از اين آميغِ رازآلود ، خانه اي است كه دارهاي بسيار در آن هست ، آيا سخنور تازه گوي كه گاه اندازه را در نازك انديشي و پندار آفريني پاس نمي دارد ، روزنهاي كند‌‌و را كه چليپاوار مي نموده اند ، دار انگاشته و بر آن رفته است كه حتي مزدوري كه در اين  خانة دارها در تلاش و رنج است ، دادِ پادشاه را مي ستايد ، و آن دارها كه نشانه هاي بيدادند ، او را از چنين ستايشي باز نداشته اند ؟  نيز آيا مي توان انگاشت كه دار در معني دارو به كار برده شده است و خاقاني از آن ، انگبين را خواسته است كه ماية درمان بيماريهاست . »‌

q     

 

( 6 )

همان گونه كه شارح محترم خود تلويحاَ پذيرفته اند ، اين دو احتمال ، بويژه اولي ، سخت دور از   ذهن اند و « اندازه در نازك انديشي و پندار آفريني » در آنها نگاه داشته نشده است ، از اينها گذشته ، خاقاني كلّ قصيده را در مدح هيچ پادشاهي نسروده تا زمينه اي براي ستودن عدل و داد ِآنان ،‌آن هم از زبان زنبور عسل فراهم شود ! اين قصيده ، مرثيه اي است كه شاعر شرواني ، در سوگ يكي از عالمان روزگار خود سروده و از سر تواضع خود را زنبوري حقير و او را پادشاهي گرامي ناميده است .

در اين بيت ، اگر سخن از عدل و داد رفته ، مراد عدالت و تقوا و پرهيزگاري و همة آن صفــــات      پسنديده اي است كه از يك عالم ديني انتظار مي رود .
نکته جالب توجه این است که خاقانی معمولا واژه های “شاه” و “زنبور” را به صورت مراعات نظیر در کنار یکدیگر ذکر می کند. به این مثالها توجه فرمایید:

 

اختران بینم زنبور صفت کافر سرخ
شاه زنبور مسلمان به خراسان یابم

 

***

هر کجا زنبورخانه عاشقی ست
جای چون شه در میان خواهم گزید

 

و گاه با تردستی تمام با آوردن واژه ای مثل” شهوات” که بخشی از آن را “شه” تشکیل داده این مراعات نظیر را برقرار می کند:

 

هر دو زنبورخانه شهوات
کرده غارت چو حیدر کرار

 

با توجه به آنچه گذشت می توان احتمال داد که شاعر خود را زنبوری کارگر و آن عالم را در مقایسه با خود شاه زنبوران دانسته و چون شاه زنبوران[=امیرالنحل] لقب علی (ع) است قصد وی تشیبیه عدالت او  به عدل علی(ع) بوده است. 

 

همچنين احتمال دوم  شارح محترم نيز با قياس و موازين لغت سازگار نيست و جز از سر اضطرار نمي توان آن را مطرح نمود . به نظر مي رسد كه تصحيفي در بيت اتفاق افتاده و موجبات ابهام را فراهم آورده است . احتمــالاً          « مزدوردار » تصحيفي است از «  مزدوركار» به معني كارگر و اصل بيت اين گونه بوده است :

بلكه مزدوركارِ خانة نحل

صفت عدل شاه مي گويد

مزدوركار واژه اي است كه در گرشاسبنامه نيز سابقه دارد :

همه روز مردان ايشان دو بهر

به مزدوركاري بُدندي به شهر

]  اسدي طوسي ، ص 267 [

مرحوم سجادي « مزدوردار » را « مزدوردارنده » و اجير و مزدور گيرنده معنا كرده اند كه بازهم مشكل را حل نمي كند . ] سجادي ، ص 1412[

 

ص 288 :
  گر چه حسن بْد زتوس ، صاحب آفاق گشت / ملك بدو چون به تو كرد همي افتخار

نوشته اند : « …. از حسن دستور نامدار و دانشور بزرگ ايراني ،‌ ابو جعفر نصيراالّدين محمد بن حسن توسي خواستـــه شده است كه به سال 597 هجري قمري زاده شده است و به سال 672 در گذشته است . »

q      سخن شگفت آوري است ! به دلايل متعدد ، خواجه نصير نمي توانسته ممدوح خاقاني باشد : اولاً چندان نسبتي از لحاظ عقيدتي و مشرب فكري بين اين دو وجود ندارد ؛ ثانياً نام خواجه « محمد » است ، نه « حسن » ؛ ثالثاً سياق بيت نشان مي دهد كه ممدوح مي بايد در زمان سرودن شعر در گذشته باشد ، اما چنان كه مؤلّف محترم نيز تصريح فرموده‌اند ، ولادت خواجة طوس در 597 هـ ق يعني حداقل دو سالي بعد از مرگ خاقاني اتفاق افتاده است ! چون خاقاني «  بنا به اصّح اقوال در سال 59۵هجري …وفات يافته است . »                  [ سجادي ، مقدمة ديوان ، ص پنجاه و يك[
عجالتاً بايد سخن مرحوم دكتر سجادي را بپذيريم كه عقيده دارند مقصود از « حسن » در اين بيت ، خواجه نظام الملك ابو علي حسن بن علي بن اسحاق طوسي ( 480ـ 485 هـ ق ) است .

 ]  سجادي ، ص 359 [

 

ص 290 :
ساقي آرد گه خمار شكن / فقّع شكّرين ز دانة نار

نوشته اند : « فقّع : آروغ ، باد گلو … ساقي آن گاه كه بادة خمار شكن مي نوشد ، بادي خوش و دلپذير از دهان بر مي آورد . »

q     

 

( 7 )

فقّع ، همان گونه كه شارح محترم در بخش هاي ديگر كتاب ،‌از جمله در ص 453 توضيح داده اند ، به معني « گونه اي نوشابة جوشان بوده است كه از جو مي ساخته اند . » بنابراين به معني « آروغ » و   « باد گلو » دانستن و تفسير آن ـ از سرناچاري ـ به « بادي خوش و دلپذير » كه از دهان ساقي مست بر مي آيد ، نه با مباني لغت و طبع زلال خاقاني سازگار است ، نه با ذوق سليم و شكرين استاد گرامي!

خاقانی لب ساقی را در کوچکی و سرخی به دانه انار و در حلاوت و مستی آفرینی به فقاع شکرین و توسعا به باده مانند کرده است.

 

ص 294 :
كيست دنيا ؟ زني ست در خانه / چيست در خانة زن غدار

نوشته اند : « مي انگارم كه خاقاني از زن در خانه به كناية ايما روسپي را خواسته است ؛ خانه به مجازعام و خاص در معني روسپيخانه ….. به كار رفته است . »

q      اگر ما هم خواستــــه باشيم از سر حدس و گمان سخني بگوييم ، ‌مي توانيم احتمـــال بدهيم كه             « در خانه »  به معني « در خانه نشسته » ، « در خانه مانده » و در نتيجه « شوي ناكرده » است . خاقاني دنيا را به پيرزني غدار مانند كرده كه از طالبان نامردِ خويش عزلت گزيده و آنان را سرانجام ناكام رها كرده و چونان دوشيزه اي « در خانه نشسته » بكر و شوي نكرده باقي مانده است . اين سخن از مضامين رايج شعر فارسي است و در سخن خاقاني نيز سابقه دارد :

از آن در عدة عزلت نشستـــــه
كه از زن سيرتان شويي ندارد !

] خاقاني ، ص 762 [

 

ص 296 :
دو فتوح است تازه در يك وقت / دو لطيفه ست سفته در يك ] بار [

در حاشية صفحه نوشته اند : « در متن س و ع ] = سجادي و عبدالرسولي [ : « تار » اما درست « بار » است كه در پچين آمده است ؛ سفته به معني ارمغان ورهاورد است ؛ ارمغان را نيز در بار مي نهند و به رهاورد مي آورند . »‌

 

q      به قطع نمي توان نسخة مرحوم سجادي و عبدالرسولي را غلط دانست ، چون همان گونه كه             « سفته » ـ به معني ارمغان ـ با « بار» ارتباط دارد ،  « سفته » ـ به معني مرواريد و گهر سوراخ شده نيز با « تار» ـ به معني رشته ـ مرتبط است . بهتر است ذهنِ خواننده را براي دريافت معاني متعدد آزاد   بگذاريم .

 

ص 299 :
تاج را طوقدار و مملوك اند / مالك طوق و مالك دينار

نوشته اند : « مالك طوق كناية ايما از پادشاه و مالك دينار از توانگر »

q      « مالك طوق » و « مالك دينار » چنان كه مي دانيم ، دو تن از شخصيت هاي تاريخي هستند كه در توانگري و بخشندگي و زهد نامي بلند دارند .

مؤلّف محترم در شرح ابيات مختلف گاه از ذكر نكات سودمندي از اين دست صرف نظر كرده اند ؛ شايد به اين خاطر كه اختصار را رعايت كرده باشند ؛ اي كاش براي بهره مندي بيشتر خوانندگان متوسط ، در تجديد چاپ كتاب در اين شيوه تجديد نظر بفرمايند .

ص 300 :
مُذْ رَاَيتُ الهلالَ في سفري / صرتُ اَفدي اَهِلّهَ الاسفار

 

( 8 )

نوشته اند : « از آن گاه كه ماه نو را در سفر ديده ام ، بر آن شدم كه خود را فداي هلالهاي سفر كنم. »

 

q      مراد شاعر از هلال در مصراع اول ، يار زيبا روست ، ولي مقصود وي از هلالهاي سفر « در مصراع دوم » و اينكه تصميم گرفته جان خود را فداي آنها كند مشخص نيست ، يعني از ترجمه جناب استاد كزّازي ارتباط اين دو فهميده نمي شود.

ترجمه « اَهلَه الاسفار » به « هلالهاي سفر » كاملاً تحت اللفظي است ، ترجمه درست اين عبارت « گرد و غبار سفر » است ، چون يكي از معاني هلال ـ چنان كه اهل لغت گفته اند ـ غبار است .] المنجد ذيل هلال [ بين دو «هلال» جناس تام وجود دارد . مفهوم كلي بيت از اين قرار است : از آن گاه كه آن ماه نو ـ يار زيبا ـ را در سفر ديده ام ، جان فداي غبار سفرها مي كنم ؛ يعني براي دوباره ديدن و رسيدن به او گرد و غبار ـ و رنج سفرهاي طولاني ـ را برخود هموار مي سازم.

ص 302 :
قِفانبكِ عن ذكري حبيبٍ و منزلي / بسقطِ اللّوي بينَ الدخول فحوملي

q      صورت درست كلمات شعر امرءالقيس : « منزلِ » و « فحوملِ » است . علي رغم دقّت نظر مؤلّف   غلط هاي چاپي متعددي در اين كتاب ارزشمند مشاهده مي شود كه مي بايد در چاپهاي بعدي اصلاح شود. به عنوان مثال در صفحات 91 ، 366 ، 424 ، 672 ، 837 ، 893 ، 913 خطاهاي تايپي قابل تأملي ديده مي شود. خوشبختانه اين غلط ها فراوان نيستند .

 

این بحث ادامه دارد….

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *