نقدی بر کتاب
گزارش دشواریهای دیوان خاقانی
نوشته دکتر میر جلال الدین کزازی
ص 730 :
حدیث نقل اول حـــرف و کــون صفـــر برجــایش / چو گفتم در دگر خدمت ، کنـــون گفتن چه می باید ؟
نوشته اند : « خواست خاقانی از کون صفر روشن نیست . او آشکار داشته است که در سروده ای دیگر ، پیشتر ، از « اول حرف » و « کون صفر » سخن گفته است ، اما در دیوان او نشانی از این سخن یافته نیست . شاید او از صفر نقطه واژه « کن » را خواسته است ، به همان سان که در باورشناسی اسلامی ، جهان با « کن » آغاز گرفته است ، صفر نیز نخستین است از شمارها ، در نمادشناسی کهن ، صفر یا نقطه رمز هستی است ، از پیوند نقطه ها ، خطها و از پیوند خطها سطح ها و از پیوند سطح ها پیکره ها و ریخت های گوناگون جهان پدید می آید ؛ نیز نقطه ها به شیوه هایی گوناگون در کنارهم می نشستند و حرف های الفبا را پدید می آورند و از آن حرفها ، واژگان و جمله ها و نوشته ها و کتابها پدیدار می شود … . »
نویسنده در ادامه ، بحث نسبتاً دراز دامنی را پیرامون سخن منسوب به علی (ع) : « منم آن نقطه زیرِ با » ذکر می کند و می نویسد : « به همان سان که همه شمارها از صفر آغاز گرفته اند ، بنیاد شمارها بر صفر است ، پایه واژگان نیز بر نقطه است » و در پایان ، بحث خود را با آوردن ابیاتی از شیخ شبستر که « ز احمد تا احد یک میم فرق است … » به سامان می رسانند .
همه آنچه مؤلّف محترم در این باب آورده اند نغز و خواندنی است ، اما متاسفانه ربط زیادی به بیت خاقانی ندارد ؛ ضمن اینکه در بخش هایی از آنچه فرموده اند ، می توان مناقشه کرد :
1 ـ اینکه فرموده اند : « مراد خاقانی از کُون صفر روشن نیست » ، درست است ، اما علت این ابهام جز این نیست که ایشان بخشی از یک تعبیر را به صورت گسیخته نقل کرده اند و هر تعبیری که این گونه نقل شود ، بی معناست . مراد خاقانی از « نقل اول حرف » انتقال حرف اولِ اَبجد ( = معادل یک ) از رتبه یکان به دهگان است . در این موقع صفر جایگزین یک در رتبه آحاد می گردد . خاقانی از این قاعده ریاضی با تعبیر « نقل حرف اول و کون صفر برجای آن » یاد کرده است .
2 ـ اینکه فرموده اند : « او آشکار داشته که در سروده ای دیگر ، پیشتر ، از اول حرف و کون صفر سخن گفته ، اما در دیوان او نشانی از این سخن یافته نیست » واقعیت ندارد. اشاره خاقانی به ابیاتی است که در صفحه 754 دیوان آمده است :
گــر به نـــاگه ز وطن کردی نقل
بیش یـــــابی ز زمانه حسنــات
آن نبینــــی کـه یکی ده گــــردد
چون زآحـــــاد رسد در عشرات
و آن که جای تو گرفته است آنجا
هیچ کس دانمش ازروی صفــــات
که الف چـون بشد از منـــزل یک
صفـــــر بر جــای الف کرد ثبات
با تأمل در این ابیات ، مضمون واقعی بیت مورد بحث کاملاً آشکار می شود و دیگر نیازی به توجیهات و تفسیرات نقطوی و حروفی نیست !
ترکیب بندی که بیتی از آن در این سنجش مورد بحث قرار گرفت و قطعه صفحه 754 هر دو در ستایش « شیخ الشّیوخ ناصرالّدین ابراهیمِ باکویی » از رجال دین و دانش در روزگار خاقانی و از یاران او سروده شده اند . اشاره تاریخی این ابیات ، بیانگر حوادث و مشکلاتی است که در آن روزگار برای ناصرالّدین ابراهیم پیش آمده بود و به تبعید وی از گنجه منجر گشت . گویا در آن دوره شخصی دیگر جایگزین ممدوح خاقانی شده و منصب او را به عهده گرفته بوده است . خاقانی از این شخص به تعریض و طعن یاد می کند و او را به عنوان « هیچ کس » و « صفر » که جـــایگزین یک شده مورد خطاب قرار می دهد .
به عقیده خاقانی این انتقال ، نه تنها رتبه ممدوح را نکاسته ، بلکه او را مانند « یک » از رتبه آحاد به عشرات نقل کرده و ترفیع بخشیده است . ضمن اینکه صفری که جایگزین وی در رتبه آحاد شده ، یعنی رقیب ممدوح ، در واقع هیچ اعتباری کسب نکرده است .
۳ ـ اینکه فرموده اند : « صفر نیز نخستین است در شمارها » به معنی اینکه صفر ، « عددِ پایه » است و همه اعداد از آن نشأت گرفته اند ، ممکن است دیدگاه جمعی از فلاسفه ریاضی باشد ، اما گویا مطابق با نظر خاقانی نیست ، و طبعاً از این نظریه در شرح سخنان او نمی توان سود جست . خاقانی در صفحه 815 دیوان اصل عدد را الف ( = یک ) دانسته است، نه صفر :
الف بر ز اعــداد مرقــوم بینی
که اعداد فرعند و او اصل والا
ضمناً چون مؤلّف گرامی نامی از شیخ شبستر برده اند ، بد نیست به این بیت از دیباچه گلشن راز ، اشاره کنیم که نشان می دهد شبستری نیز اصل عدد را یک می دانسته است :
جهــان را دید امر ، اعتبــاری
چو واحد در همه اعداد ساری
ص 738 :
بُستان دولت کشورش ، دردست صلّت گسترش / شمشیر صولت پرورش ، ابری که بستان پرورد
نوشته اند : « صَلَّت در معنی باران اندک و پراکنده است که در بیت در معنی مطلق باران به کار رفته است . »
« صلّت » می تواند صورتی از « صِلَت » ـ بدون تشدید ـ باشد که همان بخشش و صله معروف است . این واژه در این بیت نیز با تشدید آمده است :
بمُرد مردمی آخر که صلّت چو منی
کم از قراضه معلول قلب کردار است] خاقانی ، ص 843 [
ص 768 :
که الف چون بشد از منزل یک / صفر برجای الف کرد ثَبات
نوشته اند: « منزل یک کنایه ایماست از باره بره که نخستین است از دوازدهگان . پایه پندار شناسی بر زبان رمزی اختر شناسان نهاده شده است که برجها را با حروف «ابجد» می نامند، اما به جای الف که نخستین حرف از ابجد است ، صفر می نهند و برج حمل را صفر می نامند.»
گزارش مؤلّف محترم با ابیات قبل و بعد سازگار نیست و معنای دلنشین و نغزی از آن حــاصل نمی شود . قبلاً ، ضمن بحث درباره بیت صفحه730 درمورد این بیت سخن گفتیم .
ص 781 :
ای جمال الّدین ، چو اصفهود نماند / حصنِ شندان و ارجوان بدرود باد !
نوشته اند : « این دو دژ که می باید در طبرستان ، سرزمین اسپهبد لیالواشیر جای می داشته اند، شناخته نیامدند. دهستانی در قاین به نام شندان هست که گمان نمی رود همان باشد که خاقانی در این بیت از آن یاد کرده است .
خاقانی در یکی از قصاید عربی خویش در پایان دیوان ، به تفصیل قلعه شندان را وصف کرده است، ] خاقانی ص 956 [کندلی هریسچی ، این حصار را در اطراف مراغه نشانی داده و به یکی از رجال این ناحیه یعنی « عبدالقادر شندانی مراغه ای » اشاره کرده است . ]کندلی هریسچی، ص 395 [
ص 821 :
کاووس در فراق سیاوش به اشک خون / با لشکری چه کرد به تنها ؟ من آن کنم .
نوشته اند : « بر من روشن نشد که خاقانی از کدامین رفتار کاووس سخن گفته است . در شاهنامه نشانی از آنچه کاووس ، در دوری از سیاوش . به تنهایی با لشکری کرده است ، نیست … . »
«به تنها » قید « چه کرد » نیست ، بلکه قید « کنم » است . بدین ترتیب ، علامت سؤال می باید بعد از« چه کرد » بیاید تا مفهوم بیت واضح شود، به این ترتیب : «با لشکری چه کرد؟ به تنها من آن کنم » منظور خاقانی این است : من به تنهایی ، چندان که کاووس و لشکریانش در سوگ سیاووش خون گریستند ، در فراق تو خواهم گریست .
شاهنامه سوگواری کاووس و لشکریانش را این گونه بیان کرده است :
چو این گفته بشنید کاووس شاه سرتـــاجدارش نگون شد زگاه
به برجـــامه بدرید و رخ را بکند به خـــاک انـدرآمد ز تخت بلند
برفتند بـــــا مویــه ایـرانیــــان برآن سوگ بسته به زاری میان
همه دیده پرخون و رخساره زرد روان از سیاوش پراز بـاد سرد
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر چو شاپور و فرهاد و بهرام شیر
همه جــامه کرده کبود و سیــــاه همه خــاک بر سـر به جای کلاه
ص 851 :
اَقبلتَ علی وصلی و اَحتلت بهجرانی / اَین الَقَدم الاولی ، اَین النظَر الثّانی ؟
نوشته اند : « به پیوند و وصالم روی آوردی و در درد دوری به نزدم آمدی ، کجاست گام نخستین ؟ کجاست نگاه دوم ؟ »
ترجمه درست این است : نخست به وصالم روی آوری ، سپس با نیرنگ به فراقم دچار ساختی ، گامِ نخستین کجا و تدبیر دوم کجا ؟!توضیح اینکه « اَحتَلت » از ریشه « حیل » به معنی نیرنگ باختن است و « نگاه » ترجمه « نظره» است نه «نظر» . نظر به معنی تأمل و تدبیر و اندیشه می آید .
فهرست مآخذ :
ابوبکر عتیق نیشابوری ، قصص قرآن مجید ، چاپ یحیی مهدوی ، تهران ، خوارزمی ، چاپ دوم ، 1365 .اسدی طوسی ، گرشاسبنامه ، چاپ حبیب یغمایی ، تهران ، بروخیم ، 1317.
خاقانی ، دیوان خاقانی شروانی ، به کوشش سیّد ضیاء الدین سجّادی ، تهران ، انتشارات زوار ، چاپ چهارم ، 1373 .
منشآت خاقانی ، چاپ محمد روشن ، تهران ، کتاب فرزان ، چاپ دوم ، 1362 .
سجادی ، سید جعفر ، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی ، تهران ، امیر کبیر ، چاپ اول ، 1375 .
دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران ، مرکز دایره المعارف بررگ اسلامی، چاپ دوم ،1377 .
سجادی ، سیّد ضیاء الدین ، فرهنگ لغات و تعبیرات ، شرح اعلام و مشکلات دیوان خاقانی شروانی ، تهران ، انتشارات زوّار ، چاپ اول ، 1374 .
سعدی ، کلیات سعدی ، بر اساس نسخه فروغی ، تهران ، سوره ، چاپ اول ، 1377 .
عماد فقیه کرمانی ، دیوان قصاید و غزلیّات عماد کرمانی ، چاپ رکن الّدین همایون فرّخ ، تهران ، ابن سینا ، 1348.
فردوسی ، شاهنامه فردوسی ، چاپ ژول مول ، تهران ، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی ، چاپ پنجم ، 1370 .
فروزان فر ، بدیع الزمان ، احادیث مثنوی ، تهران ، امیر کبیر ، چاپ پنجم ، 1370 .
کتاب مقدس ، ترجمه فاضل خان همدانی ، ویلیام گلن ، هنری مرتن ، تهران ، اساطیر ، چاپ اول ، 1380 .کزّازی ، میر جلال الّدین ، گزارش دشواریهای دیوان خاقانی ، تهران ، نشر مرکز ، چاپ اول ، 1378 .
کندلی هریسچی ، غفّار ، خاقانی شروانی ، حیات ، زمان و محیط او ، ترجمه میر هدایت حصاری ، تهران ، مرکز نشر دانشگاهی ، چاپ اول ، 1374 .
معین ، محمد . حواشی دکتر محمد معین بر اشعار خاقانی شروانی ، به کوشش دکتر سیّد ضیاء الّدین سجادی ، تهران ، انتشاراتی پاژنگ ، چاپ دوم ، 1369 .
مولانا ، مثنوی معنوی ، چاپ نیکلسون ، تهران ، مولی ، 1360 .
ناصر خسرو قبادیانی ، سفر نامه ، چاپ دکتر محمد دبیر سیاقی ، تهران ، زوّار ، چاپ سوّم، 1378 .نظامی گنجه ای ، اقبال نامه ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ، سوره ، چاپ اول ، 1378 .
یاحقی ، محمد جعفر ، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی ، تهران ،سروش،۱۳۷۵