جلوه زار حسن !

استاندارد

چنین می نماید که گذشتگان ما با آنکه در روزگار پوشیدگی و تسلط افزون تر معیارهای اخلاقی زندگی می کرده اند , تصور  و تصویر دقیق تری از مفهوم زیبایی و انواع آن داشته اند. نسیمی که پوشیده  از بن کاکلی می وزید , دل آنها را عاشق تر می کرد و جان آنها را بی تاب تر…گویا آنها بیش از ما قدردان  زیبایی و وفادار به آن بودند.بگذریم که زیباییهای آن روزگار به واسطه تازگی و اصالت ، فریباتر بود و دلرباتر…چرا که به ابتذال و  بازاری بودن جلوه های امروز گرفتار نیامده بود.

نمونه را به شعر پیشینیان- و عمدتا صائب تبریزی – نظری افکنده و انواع حسن را به روایت آنان گرد آورده ام. بی شک اصحاب نظر و “حسن شناسانِ” صاحب دل نمونه های بیشتری سراغ دارند و در تکمیل بحث دستگیری خواهند فرمود. شاید برای ما که از زیبایی ، نظرباخته آب و رنگهای هالیوودی(!) هستیم, شگفت آور باشد که ببینیم پیشینیانمان این همه واژه و تعبیر در بیان جمال  و انواع آن داشته اند و ما امروز این قدر در این زمینه بی واژه ایم!

حُسن بازاری: حسن معمولی و مبتذل , مقابل حسن خانگی که خواهد آمد:

میان حسن تو و حسن یوسف مصری

تفاوتی ست که در خانگی و بازاری ست! (صائب)

حسن برشته: زیبایی چهره سبزه ، همراه با نوعی گلگونگی:

لرزان ز سرزمین صباحت رسیده ام

حسن برشته ای که کبابش شوم کجاست؟! (صائب)

حسن بی رنگ: جمال فارغ از جلوه و خود فروشی:

حسن بی رنگ به هر کس ننماید خود را

ور نه در فصل خزان نیز چمن خالی نیست! (صائب)

حسن تلخ: جمال سبزه رخی که به سیاهی بزند:

حسن تلخ تو گلوسوز تر است از شکّر

خم زلف تو ز قلاّب رباینده تر است (صائب)

حسن خانگی: مقابل حسن بازاری:

عشق پنهانی خُنک چون ناز  ِ حسن خانگی ست

شیوه های دلفریب عشق در دیوانگی ست! (صائب)

حسن خدا آفرین و حسن خداداد :  حسن مادرزاد ، مقابل حسن ساختگی:

دلفریبان نباتی همه زیور بستند

دلبر ماست که با حسن خداداد آمد (حافظ)

حسن رباینده: جمالی که با یک دیدن دلربایی کند:

تا از آن حسن رباینده نظر یافته است
آب آیینه رباینده تر از سیلاب است! 
(صائب)

حسن ساخته: حسن متکلفانه برآمده از زیور و آرایش:

به حسن ساخته زنهار اعتماد مکن

که در دو هفته مه چارده هلال شود(صائب)

حسن شسته: زیبایی در غایت روشنی و صفا:

این حسن شسته ای که تو داری نداشت صبح

هر چند گرَد چهره او آفتاب شست! (سالک یزدی)

حسن صحرایی: زیبایی طبیعی مردم صحرا نشین, مقابل زیبایی دستکاری شده شهرنشینان:

همان بهتر که لیلی در بیابان جلوه گر باشد

ندارد تنگنای شهر تاب حسن صحرایی! (صائب)

حسن صندلی: چهره زیبایی که به رنگ صندل – سفید مایل به لیمویی- باشد:

شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است

علاج درد سرم حسن صندلی رنگ است! (صائب)

[در فهم معنی شعر به این نکته توجه داشته باشید که صندل را در درمان سر درد موثر می دانسته اند.]

حسن غریب: زیبایی نادر و کمیاب و متفاوت:

هر کس نشد به حسن غریب تو آشنا

آمد غریب و رفت غریب از جهان برون (صائب)

حسن گلوسوز: حسن شیرین, در برابر حسن نمکین و سبزه . چون شیرینی زیاد گلو را می سوزاند  حسن سفید را گلوسوز گفته اند:

در  ِ پروانه زدی شمع شب افروزی کو
همه تن عشق شدی حسن گلو سوزی کو
(طالب آملی)

حسن گندمگون و گندمی: زیبایی مرتبط با چهره گندمگون:

حسن گندمگون اگر صائب! نباشد در نظر

رخت بیرون از بهشت جاودانی می کشم!

حسن مهتابی: حسن سفید و مات:

ماه هر چند خوش آیند نباشد در روز

حسن مهتابی دلدار تماشا دارد (صائب)

حسن نیمرنگ: نزدیک به حسن صندلی رنگ:

شکستِ رنگ کند کار شیشه با دلها

حذر کنید ز حسنی که نیمرنگ افتاد! (صائب)

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *