مضامین گم شده 15

استاندارد

نجیب کاشانی از شاعران و تاریخ نگاران پایان عصر صفوی است و در سخن او شور و حال دیگر مضمون یابان و نکته پردازان این دوران را می توان یافت. اینک گزیده ای از ابیات او:

سر به سر طومار زلفت شرح احوال من است
مو به مو فهمیده ام این مصرع پیچیده را

یاری چرخ و مددکاری ساقی ست یکی
هر که را دست گرفته ست ز پا می افتد !

خم سپهر تهی شد ز می پرستی ما
وفا نمی کند این باده ها به مستی ما

خاکساری بین که چون نقش قدم در راه او
عشق با خاکم برابر کرد و گردی برنخاست

مانند جام می که به گردش فتد به بزم
صد جا دلم زدست تو نامهربان پر است !

می توان از شش جهت تا کعبه مقصود رفت
مختلف هرچند باشد راهها منزل یکی ست

 

 

مشکل فتاده با یار کارم چو صبح و خورشید
با او نمی توان بود بی او نمی توان زیست
گریزانم از بیم غفلت ز راحت
چو طفلی که در خواب ترسیده باشد

در این ره به منزل رسد خاکساری
که چون جاده بر خویش پیچیده باشد

شاعری نیست که معنی بر و ماخذ خوان نیست
همه دزدند ولیکن عسس یکدگرند!

تا نگشتم پیر معلومم نشد
روسفیدیها به مویی بسته بود

شد چشم ما سفید و شب وصل او ندید
تا صبح انتظار کشیدیم و شب نشد

در بند آن نی ام که به دشنام یا دعاست
یادش به خیر هر که مرا یاد می کند !

کجا بودی که دیشب تا سحر در فکر گیسویت
دلم خواب پریشان دید و من تعبیرها کردم

عجب دارم که ابر رحمتم نومید بگذارد
که من عمری به امید کرم تقصیرها کردم

خمیازه کشیدیم به جای قدح می
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد!

مرنج ای جان نرفتم گر به استقبال یار از خود
تپیدنهای دل پنداشتم آواز پایش را

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *