ای نسیم سرخوشی که از کرانه ها عبور می کنی
ای چکاوکی که کوچ تا به جلگه های دور می کنی
ای شهاب روشنی که از دیار آفتاب می رسی
وین فضای قیرگونه را پر از طنین نور می کنی
آی ابر دلگرفته مسافری که خاک تیره را
آشنای تندبارش شبانه بلور می کنی
ای ترنمی که پابه پای رودها و آبشارها
خلوت سواحل خموش را فضای شور می کنی…
آی راهیان گر از دیار یار ما عبور می کنید
پرسشی کنید از او که ای بهار کی ظهور می کنی؟!
آبان ۶۷