آویختن تازیانه

استاندارد

 در تاریخ بیهقی , آنجا که مردم ری می خواهند نهایت فرمانبری خود را از سلطان مسعود نشان بدهند , این عبارت را از زبان خطیب خویش به او ابراز می کنند :

 امروز بنده و فرمانبردارند…و اگر امروز که نشاط رفتن کرده است , تازیانه ای اینجا به پای کند , او را فرمانبردار باشیم!

 معنای سخن مردم ری اجمالا معلوم است , اما اگر بخواهیم منظور دقیق آنها را دریابیم نیازمند مقدماتی است که آن را باید در  دیگر آثار تاریخی و ادبی جستجو کرد.ابن فقیه همدانی , مورخ و جغرافی نگار و ادیب بزرگ ایرانی در قرن سوم در کتاب البلدان داستانی از شاپور – پادشاه ساسانی – (حکومت : 241 / 272 م ) نقل می کند. در بخشی از این ماجرا شاپور که مدتی را در جامه رعیت و به دور از سلطنت زندگی کرده بود , وقتی مطمئن شد که روزگار شوربختی و وبال عمر وی به سرآمده و دوران بخت و اقبال وی , طبق پیشگویی ستاره شناسان , فرا رسیده , بار دیگر جامه پادشاهی بر تن می کند و از پدر همسرش می خواهد که تازیانه او را از سردر دهکده بیاویزد. بخشی از ترجمه عبارت ابن فقیه از این قرار است :

 پس آن گاه تازیانه ای که به همراه داشت برگرفت و به پدر همسرش داد و گفت : ” این تازیانه را بر در دهکده بیاویز و بالای باروی دهکده رو و بنگر که چه می بینی.” و آن مرد چنین کرد . لختی درنگ کرد. سپس فرود آمد. گفت : ” ای شهریار , لشکری انبوه را می بینم که در پی یکدیگر می آیند.” هنوز چندی نگذشته بود که لشکر , گروه گروه ,در رسیدند و هر سوار که تازیانه پادشاه را می دید , از اسب خویش فرود می آمد و آن را نماز می برد.

 در شاهنامه فردوسی , بخش پادشاهی بهرام گور , آنجا که بهرام , به صورت ناشناس مهمان زن و مردی از رعایای خود شده , وقتی می خواهد خود را معرفی کند , از میزبان خود می خواهد که تازیانه او را بر درگاه خانه بیاویزد:

…ازان شیربا شاه لختی بخَورد
چنین گفت پس با زن رادمرد

که این تازیانه به درگاه  بر
بیاویز جایی که باشد گذر

ازان پس ببین تا که آید ز راه
همی کن بدین تازیانه نگاه

خداوند خانه بپویید سخت
بیاویخت آن شیب شاه از درخت

همی داشت آن را زمانی نگاه
پدید آمد از راه بی‌مر سپاه

هرآن کس که این تازیانه بدید
به بهرامشاه آفرین گسترید

پیاده همه پیش شیب دراز
برفتند و بردند یک یک نماز

زن و شوی گفت این بجز شاه نیست
چنین چهره جز درخور گاه نیست

 و همین ماجرا در داستان دیگری هم از حوادث روزگار این پادشاه تکرار می شود:

 چو خورشید تابنده بفراخت تاج
زمین شد به کردار دریای عاج

پرستنده تازانه شهریار
بیاویخت از خانه‌ ماهیار

سپه را ز سالار گردنکشان
بجستند زان تازیانه نشان

سپاه انجمن شد به درگاه بر
کجا همچنان بر در شاه‌بر

هر آن کس که تازانه دانست باز
برفتند و بردند پیشش نماز

 از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت:

تازیانه پادشاهان از لوازم شناخته شده آنان و از نمادهای تاجوری و سلطنت بوده است به گونه ای که بر اساس یک رسم کهن , وقتی تازیانه پادشاه در جایی آویخته می شد , سربازان و سپاهیان و رعیت , مجبور به ادای احترام به آن و بدین وسیله ابراز وفاداری نسبت به او بوده اند. در عبارت تاریخ بیهقی نیز مردم ری , از طریق یادآوری این رسم کهن که گویا در درباهای ساسانی نیز رواج داشته , قصد آن داشته اند که بگویند فقط تازیانه مسعود را به عنوان نماد سلطنت می شناسند  و تنها او  – و نه آل بویه و دیگر رقبای او را – به امارت قبول دارند.


پارسای پارسیبازتاب انتشار

پارسای پارسی

 در خبرگزاریهای:

 ایکنا ، شهر ، ایرنا ، برنا ، فارس ، خبر ، آفتاب ،

 اخبار کتاب ، روز آنلاین ، ایسکانیوز

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *