بهار از منظری دیگر

استاندارد
پیغام نگار ما نیامد
بویی ز بهار ما نیامد
به گردت چون نگردد فوج مرغان خزان دیده
که رنگین نوبهاری در حصار پیرهن داری!؟

در ایام بهار ای عندلیب از بخت می نالی؟
چه خواهی کرد اگر بی گل در ایام خزان باشی!
طغرای مشهدی

ای نسیم از کوی جانان می رسی ، آهسته باش
همرهت بوی بهاری هست و من دیوانه ام!

رنگ ، دامن چیدن و بوی گل از خود رفتن است
هر کجا گل می کند برگ سفر دارد بهار

لاله داغ و گل گریبان چاک و بلبل نوحه گر
غیر عبرت زین چمن دیگر چه بر دارد بهار ؟ 
بیدل دهلوی

بی وصل یار عید به ماتم برابر است
نوروز این چمن به محرم برابر است نجیب کاشانی

چو غنچه ام لب خونین ز شکوه دوخته است
به رنگ لاله بهارم همیشه سوخته است
وحید قزوینی

گلهای باغ رنگ بهار جنون گرفت
دامن کشان به سیر گلستان من بیا ! سالک قزوینی

بی خودی دارد بهاری ، داد از دست طبیب
بی مروت فصل گل دیوانه عاقل می کند!
دانش مشهدی

چمن جلوه کن بهار مرا
سبز کن باغ انتظار مرا

حیرتم ، صد چمن شکفت و هنوز
اثر نوبهار پیدا نیست !

به عزم بی خودی با بوی گل عزم سفر دارم
نیاید گر بهار از پی که پیدا می کند ما را !؟ اسیر شهرستانی

نیستم غنچه ولی از اثر بوی بهار
پاره های دلم از شوق به پرواز آید
مشرقی مشهدی

نباشد اشک اگر گلگون نمی آید ز دل بیرون
بسان طفل غمگینی که نبوَد جامهّ عیدش !

در این بهار چو گل از سفر تو هم بازآ
ببین چه می کند این چشم خون فشان بی تو !
کلیم کاشانی


یادداشت موسی بیدج در باره پرسه در عرصه کلمات در روزنامه فرهنگ آشتی

معرفی کوتاه دیگری به قلم سایر محمدی در روزنامه ایران

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *