تیرانا…آه تیرانا!

استاندارد

تیرانادر آستانه ۱۷ اردیبهشت که سالروز درگذشت استاد مهرداد اوستا ست ، یادی می کنم از او و کتاب تیرانایش که به سال 1381 گزیده ای از آن , به انتخاب و ویرایش من منتشر شد. شاید این نوشته بهانه ای باشد برای اینکه این صفحه از نام و یاد گرامی او خالی نباشد. روان مینویش شادمان !

در سال 1370  , پس از درگذشت مرحوم اوستا ویرایش برخی از آثار او  را به  عهده من نهادند. پس از مدتی کتابهای پالیزبان و از امروز تا هرگز و حماسه آرش او  ویرایش و منتشر شد .در میان آثار برجای مانده از آثار استاد ، کتابی بود با نام غریب  تیرانا . تیرانا کتابی ضخیم بود با نثری شکوهمند و خواندنی. در نسخه ای از این کتاب که در اختیارم بود ، مولف با خط خویش تغییراتی داده بود ، گاه عبارتی را حذف یا در گوشه کتاب افزوده بود.این قراین نشان می داد که نویسنده قصد داشته که چاپ بعدی کتاب را با ویرایشی متفاوت عرضه کند.

ویرایش و آماده سازی کتاب چند ماهی زمان برد و انتظار می رفت که مانند آثار پیشین , به زودی منتشر شود , اما به دلایلی که بر من آشکار نیست , تا سالها بعد طلسم فراموشی تیرانا همچنان ناگشوده ماند و نه سال پس از آن بود که گزیده ای از این کتاب منتشر شد!

 تیرانا نخستین بار در سال‌هاى‏نخست دهه پنجاه منتشر شده بود تا مقدمه‏اى بر مجموعه شعر استاد با نام  شراب خانگى ترس محتسب خورده باشد. تیرانا نثر شاعرانه ای است که به شعر منثور پهلو می زند . نام و نثر این کتاب، بی آنکه قصد مقایسه ای در بین باشد ، از جهتی یادآور رکسانای احمد شاملوست و گویا اوستا با نوشتن آن می خواسته تسلط خود را بر نثر شاعرانه و شعر منثور به رخ مدعیان بکشد!

این اثر محصول طوفان‌های ذهنی نویسنده‌ای است با تخیلی شگفت! مولف بی آن که آداب و ترتیبی جسته باشد، اندیشه‌ها و احساسات خود را در زمینه‌های مختلف، از فلسفه و ادبیات گرفته تا مسائل اجتماعی و… بر کاغذ آورده است. نثر تیرانا غالبا تحت تاثیر متون کهن فارسی بویژه تاریخ بیهقی است.

 تیرانا به یک معنی، حسب حال مهرداد اوستا و شرح اندیشه‌ها، دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های اوست. بخش‌هایی از کتاب که به شرح سوانح زندگانی مولف می‌پردازد، بسیار خواندنی است. در لابه لای این صفحات می‌بینیم که فقر و تنگدستی در کنار عشق و شوری بی پایان به دانستن و بیشتر دانستن، چگونه کودکی به نام “محمدرضا رحمانی”  را از کوران حوادثی عجیب و خواندنی می گذراند ، جان او را صیقل می‌دهد و او را  سرانجام به “مهرداد اوستا” تبدیل می‌کند.

زندگینامه اوستا، حدیث نفس او به تنهایی نیست ، بلکه سرگذشت سرگشتگی‌ها، تکاپوها و افتادن‌ها و برخاستن‌های یک نسل از اهالی فرهنگ این سرزمین است؛ نسلی که از پس سال‌های جنگ جهانی بالید و در کوران حوادث روزگار، از جمله کشمکش‌های دوران ملی شدن نفت و پس از آن قد راست کرد.

این نسل، نزاع تاریخی سنت و مدرنیته را با گوشت و پوست خویش لمس می‌کرد و می‌کوشید از رهگذر اندیشه‌ها و مکتب‌های گاه متناقض از مارکسیسم و ناسیونالیسم و ایسم‌های دیگر گرفته تا عرفان و تصوف ، روش زندگی کردن در دنیای امروز را بیاموزد و به روشنایی فردا نقب بزند. اوستا خود برخی از این مکتبها و شیوه ها را در دوره‌های مختلف زندگانی خویش آزمود و سرانجام روح او در کرانه‌های ایمان و معنویت آرام گرفت.

“تیرانا” در این کتاب، مخاطبی است آشنا که نویسنده سرگذشت دل مجروح خویش را با او بازمی‌گوید. او یک شخصیت مبهم و اثیری است که در سراسر کتاب، در چهره‌های مختلف و گاه متضاد حضور می‌یابد و در جاهایی کسی نیست جز خود مولف یا گوشه‌ای از سایه روشن‌های روح دردمند او.

هنگام مطالعه تیرانا، جادوی کلمات خیال‌انگیز و دانسته‌های فراوان نویسنده درباره ادبیات، فلسفه، تاریخ، اسطوره شناسی و… خواننده را به فضاهایی شگفت انگیز و متفاوت می‌برد. جریان سیال تخیل و اندیشه اوستا، رودخانه‌ای است که تلاطم‌های آن، روح را به گرداب‌های ژرف احساسات متفاوت پرتاب می‌کند.

اوستا در بخش‌های مختلف کتاب، از بسیاری از نام آوران شعر و ادب و… از کسانی که با آنان به نحوی حشر و نشر داشته یاد می کند و این یادکرد معمولا با داوری هایی همراه است. کلام او درباره ادیبان و شاعران معاصرش ، به حکم بصیرتی که او در سخنوری و نقد ادبی داشت ، قابل تامل و اعتنا و در پاره ای موارد منحصر به فرد است.

اوستا در تیرانا ستایشگر بزرگ طبیعت و زیبایی‌های آن است. او دل آزرده از دود و دم زندگانی امروز، آدم‌ها را به بازگشت به طبیعت می‌خواند. او بهترین درودهایش را نثار فرزندان طبیعت می‌کند؛ همانان که همچون چادرنشینان، شبانان و ماهیگیران و… با زبان طبیعت آشنا هستند و آن را درمی‌یابند. اوستا خود به زبان طبیعت سخن می‌گوید و از این روست که نظم و ترتیب متداول بر نوشته‌‌های او حاکم نیست:

پس اگر می‌بینی که مرا در بیان احساس هیچ نظمی نیست، مرا با تو به همان زبانی سخن است که نگاه تو را با من… بدان زبان که نژاده‌ترین و زیباترین زبان‌هاست ، به زبان آفرینش، زبان برآمدن خورشید به شبگیر و فرونشستن آن در امواج اقیانوس، زبان خاموش و گویای همه فرزندان طبیعت…

از نکات قابل توجه در نثر تیرانا , ترکیب سازیهای بدیعی است که محصول ذهن و زبان خلاق اوستا و چیره دستی او در حوزه کلمات است.گزیده تیرانا را می توان نوعی “تهذیب” و ” تحریر” و “تلخیص” دانست که در ادبیات گذشته ما سابقه فراوان دارد. باید اقرار کنم که فراهم آوردن گزیده ای منسجم از کتابی که ذاتا , به دلیل ویژگی سبکی خود نظم و ترتیب خاصی را برنمی تابد , کار آسانی نبوده است. صاحب این قلم ضمن حفظ ارتباطات درون متنی , تلاش کرده است زیباترین و عمیق ترین بخشهای کتاب تیرانا را در متن برگزیده خود بیاورد و نمونه ای از نثر فاخر فارسی را فراروی خواننده قرار دهد.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *