وفا نکردی و کردم…

استاندارد

در یکی از روزنامه ها نکته ای در مورد زندگی خصوصی مرحوم استاد مهرداد اوستا ذکر شده که در برخی پایگاههای خبری هم منعکس شده است. قبل از هر ابراز نظری عین خبر را می آوریم:

داستان مهرداد اوستا و زنی که همسرشاه شد
روزنامه خبر نوشت:

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می‌گذارند.دختر جوان به دلیل رفت‌و‌آمد‌هایی که به دربار شاه داشته، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد.دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می‌شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می‌کنند عقیده او را در ادامه ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی‌شود .تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه‌ای از اوستا بوده، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می‌بیند…مهرداد اوستا ماه‌ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم‌حرف می‌شود.

سال‌ها بعد از پیروزی انقلاب، وقتی شاه از دنیا می‌رود، زنهای شاه از ترس فرح، هر کدام به کشوری می‌روند و نامزد اوستا به فرانسه. در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می‌شود و در نامه‌ای از مهرداد اوستا می‌خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه او تنها این شعر را می‌سراید.

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام ؟ شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، به دوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

در مورد این نکته و شان نزولی که در باره این غزل زیبا و مشهور مرحوم اوستا  ذکر شده ، نکاتی به اختصار قابل ذکر است:
پرداختن به زندگی خصوصی بزرگان ادب معاصر فی نفسه کار ناپسندی نیست ، اما این کار باید همراه با دقت علمی و تاریخی و حفظ شان آن بزرگان باشد. هر گونه بی دقتی در این باب به رواج شایعات و مطالب واهی منجر خواهد شد.
زندگی عاشقانه مرحوم اوستا موضوعی نیست که از نظر صاحبان اطلاع دور باشد و در برخی آثار خود او نیز با ظرافت مورد اشاره قرار گرفته است. یقینا همان سوز و گدازها در فضای عشق مجازی بود که طبع بلند اوستا را لطافتی خاص بخشید و او را به استادی بی نظیر در سخن فارسی بدل کرد. شاعران جوان بعد از انقلاب شاید بیش از هر کس دیگر وامدار ذوق و سخن سنجی مهرداد اوستا و لطافت روحی بودند که در کوران عشقی سوزان به کمال رسیده بود.
یکی از دوستان شاعر که از سالها قبل از انقلاب او را می شناخت نقل می کرد که اوستا تا سالهای سال به آن ماجرای عاشقانه حساس بود و با شنیدن نام “فروغ ” امید خویش دگرگون می شد.
اما آنچه در قصه روزنامه خبر ، بدون ذکر هیچ ماخذ و مستندی آمده ، بیشتر به یک فیلم هندی شبیه است و نمی تواند درست باشد. به این دلیل خیلی ساده و واضح که این غزل زیبا ، بخلاف آنچه در خبر روزنامه خبر آمده ، از آثار قدیمی استاد است نه از آثار پس از انقلاب ایشان!  دوستان علاقه مند می توانند  غزل یاد شده را در  صفحه ۵۰ از مجموعه شعر استاد به نام شراب خانگی ترس محتسب خورده که در خرداد سال ۱۳۵۲ توسط انتشارات زوار منتشر شده ببینند.
 توضیح این نکته بهانه ای به دست من داد که در اینجا یادی از مرحوم اوستا بکنم و بر روان مینوی آن انسان پاک و والا و فرزانه درود بفرستم!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *