مرگ!

استاندارد
وانهادند تورا؛
مثل اسکیموها
که کهنسالان را
تا تن خسته اشان
طعمهّ گرگ شود…
مرگ در چشم تو زل زد، خاموش
و تو
– مانند همیشه مغرور –
تلخ، در چشمانش خیره شدی…
ناگهان
زانوانت لرزید
برف ِ یکدست سپید
ارغوانی گردید!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *