مضامین گم شده 21

استاندارد
مضامین گم شده امروز را به ابیاتی دلنشین از صائب تبریزی آراسته ایم:
هر که پا کج می گذارد ما دل خود می خوریم
شیشه ناموس عالم در بغل داریم ما!

دوام عشق اگر خواهی مکن با وصل آمیزش
که آب زندگی هم می کند خاموش آتش را!

غمگین نی ام که خلق شمارند بد مرا
نزدیک می کند به خدا دست رد مرا

هر که دولت یافت شست از لوح خاطر نام ما
اوج دولت، طاق نسیان است در ایام ما!

نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده ست
نفس چگونه برآرد چراغ هستی ما؟!

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده ایم
تا کی دگر به هم رسد این تخته پاره ها

با منافق سیرتان گردون مدارا می کند
نقطه های شک به هم جمع اند دور از انقلاب!

از دست رستخیز حوادث کجا رویم
ما را میان بادیه باران گرفته است!

نقش پای رفتگان هموار سازد راه را
مرگ را داغ عزیزان بر من آسان کرده است!

در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
آتش به گرمی عرق انفعال نیست

مرا ز یاد تو برد و تو را ز خاطر من
ستم زمانه از این بیشتر چه خواهد کرد؟!

مرا به حال خود ای عشق بیش از این مگذار
که بی غمی یکی از اهل روزگارم کرد!

این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام
می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن!

ما حریف درد غربت نیستیم
مرغ ما را با قفس آزاد کن!

در حسرت یک مصرع پرواز بلند است
مجموعه بر هم زده بال و پر من!

گر به بیداری غرور حسن مانع می شود
می توان دلهای شب آمد به خواب عاشقان!

ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من
وگرنه همچو نخل طور آتش می چکید از من!

چنان گرم از بساط خاک بگذر
که شمع مردم آینده باشی

شد از فشار گردون موی سفید و سر زد
شیری که خورده بودیم در روزگار طفلی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *