سفر…

استاندارد
از میان ابری از پروانه
و رنگین کمان
از میان مهی که روی شانه های نخلها ریخته بود
گذشتم
و به شهر کودکیهایم برگشتم
اینک ای دیوارهای زخمی
ای کوچه های همیشه شرجی
که خوابهایم
هنوز در هوای شما می گذرد
ای نود ستاره سوخته
بر گلدسته های مسجد پیروز
ای تمام خاطره ها و مخاطره ها

پناهم بدهید!
اما شما
ای چشمهای دخترکان ساده
که هر یک آفتابی در خود نهان دارید
بر من
و بر سپیدی موهایم
رحمت آورید
که مرا
دیگر
تاب گریستن
یا نگریستن در شما نیست!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *