از کرامات عارفان

استاندارد

 

علاء الدولۀ سمنانی (657-736ه ق) دررسالۀ چهل مجلس خود گزارشهای شگفتی از خوارق عادات عارفان ارائه می کند که برای مردم روزگار ما آنها که نگاهشان در پیلۀ تنگ مادیت اسیر مانده است باورنکردنی می نماید ,اما او با قاطعیتی از تجربیات عرفانی خود و دیگر عارفان سخن می گوید که تردید را دچار تردید می کند. قسمتی از سخنان او را بخوانیم:

رسول علیه السلام به آسمانها برفت بی خرق و التیام و ما را تحقیق شده است که بعضی از امت او هستند که از در و دیوار بیرون می آیند و باز در می روند بی خرق و التیام.
و کس باشد که توجه کند به کعبه, کعبه را بیند نزدیک خود, چنان که دوسه گام بنهد, در حرم رود بی آنکه کعبه از جای خود برود.
همچنین وقت باشد که آفتاب نزدیک شود به غروب, توجه کند, حق تعالی آن ساعت را ممتد گرداندتا نماز دیگر را به وقت بگزارد, بی آنکه در گردش افلاک تغییر پدید آید.

وی سپس به مشاهدات شخصی اش اشاره می کند:

و ما در غیب مشاهده کردیم که گاه بوده است که هزار سال در دریا سیر می کردیم, چنان که شب و روز را می شمردیم و رمضانها روزه می داشتیم و نماز عید می گزاردیم تا هزارسال تمام می شد, چون از غیب بازمی آمدیم , همان قدر بیش نبود که بعد از نماز بامداد و پیش از برآمدن آفتاب.
و در غیب خود از این انواع بسیار باشد…

این گزارشهای علاء الدوله را می توان بر اساس نسبیت زمان توجیه کرد, اما شاید بهتر باشد کمی نگاهمان به حقیقت منعطف تر بکنیم و از جمود و دگم اندیشی های متداول اندکی فاصله بگیریم!

عشق و دمشق

استاندارد

 

چنان خشکسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق

همه تصور می کنند که سعدی قافیه دمشق را در این بیت مشهور از سر استیصال آورده است، چرا که متاسفانه و از شوربختی شاعران عشق قافیۀ دیگری جز دمشق ندارد!

اما به نظر می رسد که این چنین نیست و در ذهن شاعران فارسی زبان این شهر شهر عشق و طرب شمرده می شده است و اگر سعدی دمشق را با عشق آورده بی چیزی نیست.

مثلا به این شواهد دقت بفرمایید:

مولوی  سروده است:

به باغ رنجه مشو در درون عاشق بین
دمشق و غوطه و گلزارها و نیرب‌ها

دمشق چه که بهشتی پر از فرشته و حور
عقول خیره در آن چهره‌ها و غبغب‌ها

نه از نبیذ لذیذش شکوفه‌ها و خمار
نه از حلاوت حلواش دمّل و تب‌ها

[“غوطه” مجموعه باغهایی بوده است در اطراف دمشق که میوه های مرغوب از آن به دست می آمده و آن را یکی از چهار بهشت زمین می دانسته اند “نیرب” نیز نام یکی از دهکده های اطراف این شهر است.]

گر درخور عشق آید خرم چو دمشق آید
ور دل ندهد دل را ویران چو حلب بیند

مولوی باز هم از “دمشق دل” و “دمشق عشق” سخن گفته است:

خموش کن که سخن را وطن دمشق دل است
مگو غریب ورا کش چنین وطن باشد

ما به دمشق عشق تو مست و مقیم بهر تو
تو ز دلال و عز خود عزم عزاز می‌کنی

“دمشق عشق” تعبیری است که در غزلهای اوحدی هم آمده است:

دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی
ز حسن طلعت این دلبران یغمایی

خاقانی هم بی آنکه دست و گریبان با قافیه باشد معیار و ترازوی عشق را در دمشق آویخته است:

اینجا و در دمشق ترازوی عاشقی است
لاف از دمشق بس که ترازوت بی‌زر است

و سرانجام نعمت الله ولی از دمشق دلشادی سخن گفته که موید همین معناست:

شیخ او هم جنید بغدادی
مصر معنی دمشق دلشادی

بنا بر آنچه گذشت سعدی در بیت مورد بحث عشق و دمشق را از سر تنگنای قافیه  به کار نبسته است. منظور او این است که خشکسالی مزبور آن چنان شدید بود که در دمشق- این شهر دل باختگان- حتی عاشقان از شدت گرسنگی عشق را از یاد بردند.

صلیب و سده

استاندارد

در شعر خاقانی مکررا به جشن سده در کنار چلیپا (صلیب) اشاره شده است:

چون دیدمش که عید سده داشت چون مغان
آتش ز لاله برگ و چلیپا ز عنبرش

گیرم که آتش سده در جان ما زدی
زان مشک ریز شاخ چلیپا چه خواستی؟!

زنار خطی عید مسیحا رویت
من کشتۀ آن صلیب عنبر بویت

آن شب که شب سده بود در کویت
آتش دل من باد و چلیپا مویت

شبهای سده زلف مغان فش داری
در جام طرب بادۀ دلکش داری

تو خود همه ساله سده ای خوش داری
تا زلف چلیپا و رخ آتش داری

در میان شارحان خاقانی تنها دکتر کزازی متوجه این ارتباط شده و به رابطۀ اجمالی سده و چلیا اشاره فرموده اند. ایشان در شرح بیتی از ترکیب بندی از خاقانی نوشته اند:”در میان چلیپا و سده پیوندی هست” و به نکته ای که در شرح بیتی دیگر از قصاید خاقانی نوشته اند، ارجاع داده اند، اما در ذیل بیت مزبور از باب احتمال فرموده اند:

“چنان می نماید که در آیینهای جشن سده گذشته از آتش که آن را پرشرار و کوه وار می افروخته اند،چلیپا نیز کاربرد داشته است”

اما در این مورد که کاربرد صلیب در جشن سده چه می توانسته باشد و چه ربطی میان این دو وجود دارد سکوت کرده اند.

 جشن سده از آیینهای کهن ایرانی است که به خلاف باور رایج یک آیین زرتشتی نیست و سابقۀ آن همچون بسیاری آیینهای کهن ایرانی، مثل نوروز و مهرگان و …به قرنها پیش از زرتشت برمی گردد. این آیین بعد از اسلام هم  قرنها در میان ایرانیان مسلمان با شکوه فراوان برگزار می شده و همچون نوروز حتی در دربارها از اعتبار ویژه ای برخوردار بوده است. اما جالب این است که بدانید این آیین- مثل بسیاری آیینهای دیگر ایران کهن- در نزد ارمنیها نیز رواج داشته است.البته همین نکته هم تاکیدی است بر اینکه زرتشتی شمردن جشن سده یک خطای بزرگ است.

با این مقدمه گره ابیات خاقانی و رابطۀ سده و چلیپا نیز به خوبی آشکار می شود. خاقانی به جشن سده ای که ارمنیها برگزار می کردند اشاره دارد. طبیعی است که او در سرزمینی مثل شروان که مردمانی با عقایدی متفاوت در جوار آن می زیسته اند با مسیحیانی مرتبط بوده که همچون مغان- ایرانیان کهن- این آیین را برگزار می کرده اند و حتما در این میان دلبرانی ترسا نیز بوده اند که با زیبایی خاص خود و زلف چلیپاگون و چهرۀ آتشگونشان شعله در دل شاعر ما می زده اند و احیانا به رسم ترسایی با چلیپایی در گردن  و زناری در میان در این جشن شرکت می کرده اند!

ارامنه امروزه هم سده را با نام “درندز”(آتش افروزی) در سیزدهم فوریه مطابق با بیست و چهارم بهمن برگزار می کنند.در مورد این آیین می توانید به این لینک از ویکیپدیا عنایت بفرمایید.

از مکتبخانه های قدیم تا نظام آموزشی جدید!

استاندارد

تصویری که بعد از مشروطه از مکتبخانه های قدیم ارائه شده فضای تاریکی است که یک ملای شکم گندۀ خشن با ریشهای حنایی و انگشتری عقیق درشت در دست آن را اداره می کند و  هر وقت اراده می کند با دستۀ عصای بزرگش گردن بچه های مردم را در چنبر انقیاد می کشد و آنها را به چوب و فلک می بندد!

کسانی که  این تصویر وحشتناک و سیاه را ترسیم کرده اند هرگز به این پرسش جواب نداده اند که اگر اوضاع همان بوده که می گویند چگونه است که در آن مکتبخانه ها بچه ها در همان سالهای اول  هم قرآن یاد می گرفتند و هم تمام نصاب الصبیان و هم تمام گلستان و  دیوان حافظ را و  هم فن ترسل و ریاضیات را در حد لازم  می آموختند،در حالی که در نظام جدید آموزش کتابهایی چون گلستان و  دیوان حافظ به مقطع دانشگاه  محول شده و در دانشگاه هم تنها بخشی از این متون-  اغلب قسمتهای ساده تر در حد ۲ یا حداکثر ۴ واحد- به دانشجویان آموخته می شود و از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که نه تنها دانشجویان در فهم این کتابها مشکل دارند که در مواردی حتی استادان محترم از توضیح  ظرایف این متون عاجزند؟!

کسانی که این سالها با برگه های امتحانی دانشجویان-حتی ادبیاتی ها- سر و کار دارندبا نوشته هایی به نثر محاوره ای و شکسته رو به رو می شوند که معلوم است نویسندگان آن در فارسی نویسی ساده  هم ناتوانند! راستی شما چند نفر از فارغ التحصیلان و دانش آموختگان این روزگار را می شناسید که از پس سالها گذران عمر در موسسات آموزشی این روزگار از عهدۀ نوشتن یک گزارش یا یک نامۀ اداری معمولی برآیند؟!

 حالا بیایید بودجۀ عظیم تشکیلات آموزش و پرورش و وزارت علوم را  با آن همه امکانات و ادعای تکنولوژی مدرن آموزشی و بهره وری از روان شناسی و دانشهای نوین مقایسه کنید با هزینۀ مکتبخانه ها و مدارس قدیم که- عمدتا- به وسیلۀ  خود مردم و نهاد وقف اداره می شد!

سخن این نیست که به روزگار مکتبخانه برگردیم! این کار نه شدنی است و نه مفید. شدنی نیست چون بعد از مشروطه همه نظام قدیم آموزشی کشور را که سابقۀ چندین و چند قرنه داشت یکباره-حتی شاید از سر دلسوزی- نابود کردند و ما امروزه چیز زیادی از تجارب آن نظام و شیوه های آموزشی آن نمی دانیم .در آن سالها مسئولان امر در آغاز یک نظام اقتباسی را از کشورهایی چون ترکیه و قفقاز جایگزین نظام سنتی کردند و پس از آن نیز تا سالهای سال آموزش و پرورش ما به جولانگاه آزمون و خطا تبدیل شد…آزمون و خطایی که هنوز به شکلی ادامه دارد! 

اما مفید هم نیست چون در شرایط فعلی از روزآمدی لازم برخوردار نیست و نمی تواند در همۀ عرصه ها جوابگو باشد، اما قطعا از شیوه های آن روزگار می توان تجربه آموخت…اما به چه شکل؟ این پرسشی است که سالها پیش از این مرحوم شریعتی تلاش کرده است در کتاب مکتب تعلیم و تربیت اسلامی بدان پاسخ بدهد.ظاهرا شریعتی تنها کسی است که جسارت ورود به این عرصه را داشته است.

” تاریخ و تطور علوم بلاغت ” تجدید چاپ شد

استاندارد

 

تاریخ نطور امور بلاغتتاریخ و تطور علوم بلاغت

نوشتۀ دکتر شوقی ضیف

ترجمۀ محمدرضا ترکی

 

تاریخ و تطور علوم بلاغت که کتاب ارزشمندی است در بارۀ تاریخ دانش بلاغت و شاخه های سه گانۀ آن -یعنی معانی و بیان و بدیع- تجدید چاپ شد. این کتاب ترجمه ای است از اثر ارجمند محقق نامدار مصری مرحوم دکتر شوقی ضیف به نام ” البلاغة تطور و تاریخ”  .تا جایی که می دانم تا کنون کتابی به جامعیت و وسعت تحلیل این اثر در باب دانش بلاغت نوشته نشده است و آنها که چیزی در زمینۀ تاریخ بلاغت نوشته اند از این اثر دکتر ضیف بهره ها برده اند.

انتشارات سمت (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها) این اثر را در ۵۴۶ صفحه و به بهای ۸۰۰۰ تومان تجدید چاپ کرده است.

دو نگاه به تاریخ و تطور علوم بلاغت