مضامین گمشده 7

استاندارد
مسیح کاشانی از شاعران و طبیبان دوره صفوی است. او به سال ۱۰۶۶ ه ق در کاشان درگذشته است. برای اطلاع از شرح احوال و آثار او می توان علاوه بر تذکره ها به کتاب آقای امیرعلی آذر طلعت [انتشارات سروش ، ۱۳۷۸] مراجعه کرد. اینک نمونه ای از اشعار او:
کلید کهکشان در قفل گردون
شکستند و کنون در بسته مانده ست!
مگر به گمشدگی خویش را عزیز کنم،
به هر که زود کند گم ، سپرده ام خود را!

جان ما در دل و ما در پی جان می گردیم
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم!

در گلشن سودای او چون خار عریانم مبین
آن غنچه ام کز بوی خود دارم گلستان در بغل!

در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز آن طرف بیشترند!

نه یوسفیم ولی در زمان این اخوان
کسی که چاه کَنَد بهر ما برادر ماست!

عشقی که رفته رفته جنون آورد چه سود؟!
دیوانه گشتن از نگه اولین خوش است!

تا چند گفتگوی تو بی هوشی آورد؟
کو حیرت وصال که خاموشی آورد

چو کبوتران وحشی همه می رمند از هم
ز فلک به گوش مردم چه صدا رسیده باشد؟!

انس، یک ساعت نمی گیرد دلم با شهر و کوی
شام شهری نیستم، صبح بیابان زاده ام!

گر فلک یک صبحدم با من گران باشد سرش
شام بیرون می روم چون آفتاب از کشورش!

آن قَدَر بار ندامت به وجودم جمع است
که اگر پایم از این پیچ و خم آید بیرون،

لنگ لنگان درِِ  ِ دروازه هستی گیرم
نگذارم که کسی از عدم آید بیرون!

جنون به رقص در آمد کجاست منصوری
که باز نوبت افشای راز نزدیک است!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *