انتحار!

استاندارد

آمد میان صحنه و گرد و غبار کرد
دشنامهای زشت به دنیا نثار کرد

پس ، رفت روی صندلی و آن طناب را
یکباره دور گردن خود استوار کرد

گاهی برای مردن باید سریع بود
گاهی برای بردن باید قمار کرد

– « تکراری است ، نه…چقَدَر چندش آور است
هرگز نمی شود که به آن افتخار کرد

با شیوه های عصر حجر…صندلی…طناب…
سخت است رقص تازه به بالای دار کرد

فردا همین جماعت علاف نوگرا
زر می زنند :” مردک اُمّل چه کار کرد!؟ “

باید که راه پُست مدرنی برای مرگ
از بین شیوه های جدید اختیار کرد…»

                    ***

صحنه سیاه شد…و به هنگام قطع برق
یک سایهّ سیاهِ هراسان فرار کرد

یک گربه بود ، گربهّ چاقی که گوشه ای
بر جست و موش ِ در به دری را شکار کرد…

بیچاره شاعرک!…به قدیمی ترین روش
زهره ترک شد و – مثلا – انتحار کرد!!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *