برادرکشان در شاهنامه

استاندارد

کسی کو برادر فروشد به خاک
سزد گر نخوانندش از آب پاک

زندگانی فرزندان آدم بر روی خاک با کشته شدن هابیل به دست قابیل آغاز شد. در افسانه ها و اسطوره های گوناگون و در ادبیات ملل، همواره سیمای دو برادر متخاصم را می بینیم که آن که پاک و مهربان است به دست دیگری از پای در می آید. داستان یوسف و نابرادرانش، حکایت دیگری از ستم خویشاوندان بر یکدیگر است.

در واقعیت تاریخی نیز همواره این ماجرای تلخ رخ نموده است.داستان بردیا و کمبوجیه- فرزندان کورش- قصه شیرویه – پسر خسرو پرویز – که علاوه بر پدر پانزده یا هفده تن از برادرانش را قتل عام کرد و ماجرای امین و مامون – پسران هارون الرشید- و حکایت محمد و مسعود – فرزندان محمود غزنوی- و …که در پی کسب قدرت بریکدیگر تیغ کشیدند،صحنه هایی از درگیریهای  نابرادران در تاریخ است.

 در شاهنامه نیز – چه در بخش اسطوره ای و چه تاریخی – مواردی از برادرکشان به چشم می خورد که از آن جمله در بخش تاریخی می توان به نبردهای پیروز و هرمز- فرزندان یزدگرد – و جنگهای گو و طلحند- زادگان جمهور، شاه هندوان – و پیکار گردوی با برادرش بهرام چوبینه اشاره کرد. نبرد اسکندر و دارا نیز باتوجه به اینکه در افسانه ها این دو را برادر دانسته اند ، می تواند نمونه ای از برادر ستیزی قلمداد شود.

در فرهنگ ایرانی، برادری و ارزشهای خانوادگی حرف اول را می زند و از این روست که پهلوانان و بزرگان شاهنامه همواره به دودمان خاصی شناخته می شوند و در برابر، دیوان و اهریمنان ، با آنکه آنان نیز لاجرم دارای خاندانی هستند ، اما به نسبت آنها اشاره نمی شود!

 در بخش اسطوره ای شاهنامه موارد متعدد و مهمی از برادر ستیزی جلوه یافته است. از آن جمله داستان فریدون و دو برادرش ، پرمایه و کیانوش است. این دو برادر ، وقتی شکوه ایزدی فریدون را می بینند ،بر او رشک می برند و با غلتاندن سنگی از فراز کوهی قصد جان او را که خفته بود می کنند ، اما فریدون به عنایت حق آگاه می شود و به نیروی ایزدی سنگ بزرگ را مهار می سازد.

داستان ایرج و دو برادر پرخاشجوی او –سلم و تور– پرده دیگری از برادرکشان در شاهنامه است. ایرج بی گناه ترین پهلوان شاهنامه و همچون سیاوش یک”شهید” است و قتل ناجوانمردانه او ، سرآغاز مرحله اول  منازعات خونین ایرانیان و تورانیان است که با خونخواهی منوچهر از سلم و تور به پایان می رسد.

در سمت تورانیان ، افراسیاب را دو برادر است :یکی اغریرث و دیگری گرسیوز ، اغریرث نمودار نیمه روشن و گرسیوز مظهر نیمه تاریک وجود اوست و افراسیاب آمیزه ای است از خرد اغریرث و شرارت و جهالت گرسیوز! اما افراسیاب با کشتن اغریرث و تسلیم شدن به کینه جویی های گرسیوز ثابت می کند که بیشتر به نیمه تاریک خود گرایش دارد. افراسیاب با دو نیمه کردن اغریرث که نماد خرد و مصلحت جویی و صلح خواهی است ، در واقع آخرین شراره های انسانیت و خرد و مردمی را در خود می کشد… کیخسرو سرانجام به کیفر مرگ سیاوش و اغریرث، افراسیاب را به زاری گردن می زند و زمین را از وجود ناپاک و جادویی او می سترد.

اما شگفت انگیزترین صحنه پیکار برادری و نابرادری، داستان رستم و شغاد است.در اینجا نیز رشک و کینه  و میل به جنایت در وجود نابرادری تنوره می کشد و رستم را به کام چاه نیرنگ و مرگ می فرستد. شغاد از این نامردمی به دنبال التیام عقده های پنهان و به دست آوردن نام و شهرت است:

…بسازیم و او را به دام آوریم
به گیتی بدین کار نام آوریم!

رستم در آخرین لحظه ها وقتی ناباورانه شغاد را چون شبح مرگ پیش رو می بیند  ، به عنوان واپسین تمنا از او می خواهد که کمان او را بزه کند و شغاد ، مغرور و شادمان از پیروزی می پذیرد، اما این شادمانی حقیرانه دیری نمی پاید و رستم  با آخرین توش و توان ، او را که در پس تنه درختی پوک خزیده است ، هدف قرار می دهد:

درخت و برادر به هم بر بدوخت
به هنگام رفتن دلش برفروخت

شغاد از پس زخم او آه کرد
تهمتن بر او درد کوتاه کرد

فرامرز در پایان داستان در خونخواهی جهان پهلوان شاهنامه به کابل لشکر می کشد و پس از انتقام از دشمنان ، به سراغ جنازه شغاد می رود و مردار او را به عنوان نماد مکر و خیانت در کنار تنه  درخت که  چون او پوک و میان تهی است می سوزاند:

به کردار کوه آتشی برفروخت
شغاد و چنار و زمین را بسوخت!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *