طرح عقیم سازی گربه ها !

استاندارد

wluivcشهرداری تهران  ،  مدتی است ، طبق آنچه این روزها در خبرها آمده ،  قصد دارد که در یک اقدام قاطع و ضربتی بلایی سر گربه های این شهر بیاورد که این سر و آن سرش ناپیداست! 

توی شهری که آدماش سردن
بلانسبت دو رو و نامردن

 توی شهری که شاخه های گلش 
 
یا که مصنوعین  یا که زردن

حجره ها ش، کوچه هاش ، پر موشه
سگاشم بی حیا و ولگردن ،

مثل اینه که در میون همه
گربه هاشن که یک کمی مردن

اونا رم شهرداری تهرون
امر کرده به اخته شون کردن!

 


بعد از تحریر: این قضیه گربه ها انگار دارد بیخ پیدا می کند و برخی از اجله طنزپزدازان و اکابر گردن کشان نظم گویا دارند در این باب افاضاتی می فرمایند. بر این اساس اگر با افاضات و اضافات این عزیزان برگ زرین دیگری بر دفتر شعر فارسی افزود شد ، این بنده سراپا تقصیر کلا و جزئا بی تقصیر خواهم بود!! عجالتا پیشنهاد نمکین استاد قزوه را  در مورد صادرات غیر نفتی گربه در اینجا بخوانید.

و این هم طنز خواجه پیشی از  مولانا بلفضول الشعرا که اگر نخوانید از کیسه تان رفته است!

اما حسن ختام این ماجرا،  این پست کمدی موزیکال است از بدیهه سرای نازنین وبلاگستان ، جناب نجوای کاشانی که در اینجا می توانید بخوانیدش!

تو مپندار که من شعر به خود می گویم…

استاندارد

بسیاری از عالمان گذشته , از روزگار خواجه نصیرالدین طوسی- در شرح منطق اشارات _ به این سو بر آن بودند که در تحقق دلالت تصدیقیهّ الفاظ بر معانی خودشان ، علاوه بر علم به وضع لغوی ” اراده متکلم” نیز شرط است. شماری از عالمان اصول در “مبحث  الفاظ” که از مباحث جدی و خواندنی اصولی است این نکته را مطرح کرده اند که واژه هایی که ناخواسته و بدون اراده گوینده بر زبان جاری می شود , مثل هذیان و سخنان افرادی که در خواب سخن می گویند ، فاقد “دلالت” است.

مرحوم محمدرضا مظفر [ اصول الفقه ,ج1 , ص 19 ] _ از اصولیان معاصر- با تمثیلی جالب این ادعا را مدلل ساخته است. او می گوید: دلالت کلمات بر معانی خودشان از قبیل دلالت تابلوهای راهنمایی و رانندگی بر مدلول آنهاست. ما وقتی واژه ای را می شنویم یا می خوانیم , از لحاظ نحوه دلالت ، درست مثل وقتی است که با تابلو یی در خیابان مواجه شده باشیم.

 بدیهی است که تابلوها و نمادهایی از این دست ، تا زمانی دارای دلالت هستند که همراه با “قصد” به کار رفته باشند. به عنوان مثال ، تابلوهای “توقف ممنوع” یا “گردش به چپ ممنوع” یا انواع چراغهای راهنمایی , در خیابانها و چهار راهها و در محلهای از پیش تعیین شده ، صاحب دلالت اند و هرگز کسی در برابر تابلوی که  – مثلا – در انبار اداره راهنمایی و رانندگی یا بیابانی بی عبور و مرور بر زمین رها شده یا در  گوشه ای از کارگاه رنگ آمیزی بر زمین افتاده , درنگ نمی کند و فرمان آن را به جد نمی گیرد!

البته بدیهی است که چنین تابلوهایی هرگز بی “مفهوم” نیستند. به عقیده عالمان اصول ، مفهومی که از این تابلوها و کلماتی که بی قصد و اراده بر زبان جاری شده اند , دریافته می شود , چیزی از جنس “تداعی معانی” است , و میان دلالت و تداعی معانی تفاوت بسیار است!

اینک و پس از مقدمه ای که گذشت به سراغ گزاره ها و عبارات و کلمات شعری می رویم. پرسش این است: “عبارات شعری چگونه عباراتی هستند؟” آیا شعر سخنی است که اندیشیده شده و همراه با “قصد” قبلی بر زبان شاعر جاری می شود یا شاعر در فرایندی پیچیده و از پیش تعیین نشده به مفهوم و مضمون و قالب بیانی و زبانی می رسد و در فضایی مه آلود یکباره به مکاشفه شعر دست می یابد؟

بدیهی است که بسیاری از  آنچه ما به عنوان شعر می شناسیم – از قبیل سروده های تعلیمی –  از قسم اولند , یعنی مضمون و قالب و زبانی از پیش اندیشیده و برساخته دارند, اما ابیات بسیاری نیز هست که  بی هیچ اندیشه و قصد قبلی , از  قعر اقیانوس “ناخودآگاه” شاعر می جوشند و خود را بر ذهن و زبان شاعر تحمیل می کنند. آیا این سروده ها دارای دلالت هستند یا آنها را باید – به دلیل عدم  اراده و قصد متکلم در بیان –  فاقد دلالت خاص دانست؟

به نظر می رسد  سروده های نوع دوم , اگر آنها را بتوان “گزاره” خواند , گزاره هایی فاقد دلالت تصدیقی هستند , حداکثر این است که فقط مفاهیم و احساسات سیالی را از باب تداعی معانی و “دلالت تصوریه” به ذهن ما جاری می کنند.چنین سروده هایی ، چنان که در این بیت مشهور و منسوب به مولوی آمده ، حاصل نوعی ناهشیاری شاعرند :

تو مپندار  که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

این گونه سروده ها همواره مفاهیم گسترده ای را به ذهن می رسانند و بر مصادیقی بی نهایت قابلیت انطباق دارند. از این روست که عین القضات  پس از آوردن چند بیت می گوید:

 جوانمردا این شعرها را چون آیینه دان. آخر دانی که آیینه را صورتی نیست در خود, اما هر که در او نگاه کند , صورت خود تواند دید. همچنین می دان که شعر را در خود هیچ معنی نیست, اما هر کسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار او بود و کمال کار اوست. و اگر گویی شعر را معنی آن است که قایلش خواست , و دیگران معنی دیگر وضع می کنند از خود , این همچنان است که کسی گوید : صورت آیینه , صورت روی صیقل است که اول آن صورت نمود. و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرح آن آویزم از مقصود باز مانم. [ نامه های عین القضات همدانی , ج 1 , ص 216]

البته همان گونه که گفتیم , همه آنچه ما به عنوان شعر می شناسیم این قابلیت را ندارد و این ویژگی تنها در سروده هایی یافت می شود که آنها را “شعر ناب” می توان نامید. به همین دلیل است که عین القضات می گوید : ای برادر این شعرها را [ و نه هر شعری را] چون آیینه دان!

لطفا از زبان فارسی پاسداری نفرمایید!

استاندارد

این خبر که تازگی در سایت خبری تابناک و  ظاهرا به نیت خیر دفاع از زبان فارسی- نوشته شده ، متنی است در اوج فصاحت و بلاغت !! و نمونه ای است از درست نویسی در زبان فارسی! حیف که ما  و دیگر محققان عظیم الشان ادبیات و علوم ارتباطات !! فعلا وقت و حوصله اش را نداریم  وگرنه در مورد محتوای علمی و ادبی این خبر – مخصوصا انسجام و  فصاحت و بلاغت  و سبک خبرنویسی آن می توانستیم دهها مقاله تابناک بنویسیم!! به عقیده حقیر این متن و نظایر آن را باید با آب طلا برسر در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی نوشت و به دلیل نشر چنین اخبار و تحلیل هایی لقب و نشان بزرگترین مدافع زبان و ادبیات فارسی را به سایت تابناک تقدیم کرد!!

متن مزبور را بدون شرح [البته با برجسته کردن بعضی از قسمتهای تابناک تر آن!] می آوریم تا اهل معرفت بدانند که در لوای دفاع از زبان فارسی چه بر سر این زبان می رود. ما اگر به جای زبان مادر مرده مزبور بودیم ، حتما عرض می کردیم:

از طلا بودن پشیمان گشته ایم
مرحمت فرموده ما را ول کنید!!

سال‌ها بود که مجری‌‌های رسانه ملی در ساختار نگارشی و گویشی خود، روش‌ و دوستور زبان ادبیات ‏فارسی را به کار می‌‌بردند، اما مدتی است که دیگر حتی نشانه‌های کوچکی هم از رعایت ‏مرزهای حفظ زبان پارسی دیده نمی‌شود.‏

به گزارش خبرنگار «تابناک»، در حالی که بیشتر گویندگان خبری در صداوسیما، بیشتر به ‏دنبال ادای حروف شش نقطه (پ – چ – ژ – ش) هستند، آن قدر به این مورد دقت می‌‏کنند که ماهیت مبتدا و خبر جمله را به فراموشی سپرده و جمله‌ای مجهول را به جای یک ‏خبر به خورد بیننده یا شنونده می‌دهند.

این موضوع به اندازه‌ای گسترش یافته که برای نمونه، بخش‌های خبری خاصی در رادیو ‏پیام، رادیو جوان و به تازگی 20:30 چنان در بند این مدل گویش گرفتار شده که به ‏راحتی نمی‌توان از خبرهای اشاره شده، استفاده کرد.
اما از سوی دیگر، به تازگی کلماتی مانند الباقی، الی…، فی‌الحال، چنان در خبرها، تحلیل‌ها و ‏گزارش‌های تنظیمی خودنمایی می‌کند که دیگر زمانی برای اندیشیدن به ادبیات ‏فارسی و قوانین آن نمی‌‌ماند.
با توجه به این که صداوسیما، بزرگترین رسانه فارسی زبان منطقه است، این بی‌توجهی و ‏کم سوادی در تنظیم نوشته‌های خبر، تحلیل و گزارش‌های سیاسی جالب به نظر نمی‌رسد و ‏آرام آرام زمینه‌های ضعف و تحلیل زبان و ادبیات فارسی را فراهم می‌سازد.
بنا بر قوانین ادبیات فارسی، ما در ساختار جمله‌سازی، افعالی مانند «گردید» و «نمود» نداریم، ‏اما چه بسیار زیرنویس‌های تجاری و اطلاع‌رسانی در رسانه ملی که بدون توجه به این ‏ساختار، برای مردم به نمایش درمی‌آید.
این موضوع همچنین در گزارش‌های ترافیکی از سطح شهر تهران و جاده‌های کشور به اندازه‌ای ‏دردناک است که گویی، شما به بخش خبر عربی رادیو بین‌الملل صداوسیما گوش می‌کنید.
استفاده از کلمات سخت و درشت معبر، مواصلاتی، تردد، ازدحام و… به اندازه‌ای زیاد ‏است که بی‌شک، شنونده باید لحظات بسیاری را برای صرف و نحو افعال عربی بیان ‏شده بگذراند تا به متن خبر پی ببرد.

از سوی دیگر، در حالی که در سال‌‏های اخیر، معادل بسیاری برای کلمات خارجی و عربی ساخته شده، هنوز به راحتی به جای بیان «تا» از «الی» استفاده می‌شود ‏و گاه می‌بینیم هنوز در شبکه خبر سیما برای شادباش عیدها ‏یا تسلیت‌های مذهبی، از کلمه «باد» استفاده می‌شود!

بنابراین، بجاست متولیان بخش‌های نظارتی و آموزشی رسانه ملی، دقت بیشتری بر خروجی‌‏های تصویری و متنی این مجموعه بزرگ داشته باشند تا بیش از این، بیننده غربت و موج ‏سواری کم‌سوادی به ادبیات غنی پارسی نباشیم.


خبر ایسنا در مورد “هنوز اول عشق است”

کلاغ قصه

استاندارد
از اون بهشت برای ما
خوشهّ گندمش موند
از تب و تاب عاشقی
سوء تفاهمش موند
مثل کلاغ  قصه ها
تو التهاب غصه ها
گم شد و تنها واسه ما
خاطرهّ گمش موند

یه بغض سنگین تو صداش
غم غریبی تو نگاش
میخواس بگه هنوز …
ولی
نمیدونم تو گفتن
 جملهّ چندمش موند…

کتاب” پارسای پارسی “منتشر شد…

استاندارد
 پارسای پارسیپارسای پارسی
سلمان فارسی به روایت متون فارسیشرکت انتشارات علمی و فرهنگی

۲۰۰۰ نسخه

۴۰۰ صفحه

۶۵۰۰۰ ریال

تلفن مرکز پخش: ۴۳ -۲۲۰۲۴۱۴۰

فروشگاه : خیابان انقلاب ، رو به روی در اصلی دانشگاه

این کتاب زندگانی و شخصیت سلمان فارسی را ، آن گونه که در متون ارجمند فارسی- از نظم و نثر –  و در قلمرو اندیشه های مذاهب اسلامی و در عرصه غریب اسطوره ها جلوه یافته است ، روایت می کند و ما را با یکی از مفاخر بزرگ  اسلام و ایران آشنا می سازد.

سلمان را باید نماینده روح جستجوگر ایرانی در طلب حقیقت و عدالت دانست. او جهان و انسان را عاری از قید و بند و جهالت و تزویر و به دور از فاصله های تلخ طبقاتی می خواست. او به دنبال سرچشمه زلال حقیقت بود. جویبارهای حقیر و برکه های پرمدعا روح او را سیراب نمی کرد…و سرانجام چون کوه موجی بلند ، سر بر ساحل ایمان و یقین نهاد…

چقدر روزگار ما نیازمند خردگرایی و عدالت جویی سلمان هاست!

در باره مدرک کردان گوید:

استاندارد
انگشت جهانیان به دندان
از مدرک دکترای کردان
چون کار به مجلس اوفتادش
شد موقع رای اعتمادش ،

گویند یکی ز جمع مجلس
پرسید که ای تو شمع مجلس ،

پیش از تو به مسند وزارت
بودند رجال با وزانت

در علم و ادب همه کمابیش
بودند بزرگ دوره خویش

جمعی همه با صفات ذاتی
با سابقه مبارزاتی

بس رنج و شکنجه دیده بودند
زندان ستم کشیده بودند

اکنون تو به چنته ات چه داری
دارای کدام افتخاری ؟!

فرمود که من ز جمله پیشم
آیینه روزگار خویشم

جز کار و سوابق اداری
“پی اچ دی” یی دارم  افتخاری

یک مدرک دکترای آکسفورد
ممهور به مهر شخص جان فورد!

مجلس چو شنید گفته ، دادش
یکپارچه رای اعتمادش

گفتند وزیر شو به شادی
در دولت احمدی نژادی

گفتند تو نور چشم مایی
البته نبود اگر مشایی !!

          ***

یک هفته نرفته شد مدلّل
آن مدرک دکتراست مختل

یک مرتبه تقّ آن درآمد
بُن پایه لقّ آن درآمد

معلوم شد از طریق تحقیق
بر مردم رند نه ، که هر بیق ،

کردان نه که دکترا ندارد
لیسانس هم از قضا ندارد !

خود گفت مرا به جعل دادند
خرمهره به جای لعل دادند !

              ***

افسوس به مسند رجایی
کردان بنشسته و مشایی

هر کس به زمانه دل ببندد
البته به ریش خود بخندد !!

غزلی از سالهای تلخ

استاندارد
بوی مرداب می دهد تشنه لب جویبارتان
دیولاخ سترونی ست آتشین سایه سارتان
در هوس زار چشمتان دوزخی شعله می کشد
وه چه مفهوم ساده ای ست عشق در رهگذارتان !

خویش را وانهاده اید ، دل به پاییز داده اید
دیگر ای ساقه های زرد با شکفتن چه کارتان ؟

شانه های صبور درد این سبکبار مردمند
سایه هایی که می روند روز و شب از کنارتان

لحظه ای سربرآورید ، چیست آن سوی لحظه ها
جز نگاه سیاه مرگ مانده در انتظارتان

آه فردای ناگزیر ، در دل آتش و کویر
آسیای جهنم است سنگهای مزارتان !

                                                    اردیبهشت ۶۹

مقدمه ای کوتاه بر مجلس حر بن یزید

استاندارد

دوست فاضل بنده جناب تقی دخت مقدمه کوتاهی بر منظومه “مجلس حر بن یزید” نوشته بودند که به واسطه  طولانی بودن دو پست قبلی تصمیم گرفتم آن را به صورت جداگانه بیاورم.ایشان تحقیقات دراز دامنی در شرح و تفسیر شعر علی معلم انجام داده اند.نتایج مطالعات ایشان بسیاری اوقات، حتی برای آشنایان با شیوه شاعری معلم نیز بدیع و بسیار خواندنی است.به هر حال فهم دقیق اشارات و نکات شاعر پیچیده ای چون علی معلم دامغانی جز از رهگذر چنین شرحهایی ممکن نیست و بدون چنین تفسیرهایی خواننده معمولی در سطح واژه های مطنطن و موسیقی کلمات معلم باقی می ماند. امیدوارم به زودی شاهد انتشار مقالات ارزشمند ایشان  در این زمینه باشیم.

 درآمد

منظومه‌ای که پیش‌رو دارید و من با موافقت استاد علی معلّم دامغانی، نام «مجلس حرّ بن یزید ریاحی»  بر آن نهاده‌ام، در واقع بخش کوتاهی است از یک کار مفصّل، که با الهام از «زیارت وارث»،  در حال انجام(سرودن) است.

این منظومه، که در جامه روایتی با دو وجه و با شکل اصلی “گفت‌و‌گو” (مستقیم و غیرمستقیم) درآمده است، نقلی است تازه و بدیع، با پرسش‌هایی عمیق، از داستان مردی که جهل زمانه‌زاد و دشمنی کور خود با حسین‌بن علی(ع) را در سفری از شک به گمان و از گمان به یقین، وا می‌نهد و به آنچه سرشت و سرنوشت آغازین‌اش بوده، باز می‌گردد.

بخشهای بسیار برجسته این منظومه، گاه تا حدّی عمیق است که بداعت و نوآوری آن، در داستانی که به تکرار شنیده‌ایم، چند برابر چهره می‌نماید. من شرحی مفصّل بر این منظومه در طی یک کار پژوهشی گسترده در حال نوشتن دارم که مجال انتشار آن در این صفحات نخواهد بود، اما آنچه را شایسته یادآوری به خواننده‌ی پی‌گیر و پی‌جوی آثار استاد معلم می‌بینم، این است که اگر چه این منظومه، پوسته زیبا و منقّشی دارد که در حدّ خود جذب‌کننده و پی‌آور است، اما غفلتِ بارور و همواره ما خوانندگان، مبادا که، از مغز این منظومه دورمان بدارد و این منظومه را که بسیار با دقت سروده شده و هیات امروزین خود را یافته، به سَرسَری‌خوانی، تقطیع کرده و جز پاره‌های اندکی از آن را، در ذهنمان جای ندهد. حوصله شایسته در خواندن این منظومه نسبتا طولانی به صورت یک پیکره منسجم با فراز و فرودهای پیچیده‌ و خاص‌، اما روانش، خلاصه توصیه این بنده نگارنده است.

از دوست گرانقدر جناب آقای دکتر محمدرضا ترکی نیز که مجال انتشار این منظومه را در وبلاگ «فصل فاصله» فراهم نمودند، صمیمانه تشکر می‌کنم؛ با این توضیح و یاددآوری، که چون وبلاگ «فصل فاصله»، نوعی مرجعیّت ناخواسته (و شاید خودخواسته) در این باب دارد، خواستم تا اولین انتشار صورت مکتوب “مجلس حرّ بن یزید ریاحی” در این صفحات باشد.

نکته آخر نیز آنکه، شکل چینش، سجاوندی و نقطه‌گذاری و اساساً صورت‌دادن مکتوب به این شعرِ شفاهیِ پیاده شده از یک فایل کامپیوتری، تمامی از این بنده است، با همه خطاهای احتمالی و مشکلات آن در سطر بندی‌ها و… و کسی، حتی خود استاد را، مسئولیتی در این باب نیست و با اشتیاق پذیرای پیشنهادها در این ‌مورد خواهم بود.

                                                                         محمدرضا تقی‌دخت

بخشی از منظومه ای منتشر نشده از علی معلم دامغانی 2

استاندارد

مجلس حر بن یزید (بخش دوم)

مرد شن‌ها را شنا می کرد بر مرکب
روزش «اسری»،
 سیرِ کوی آشنا می‌کرد بر مرکب
دشت، دریا
مرد، موجِ کوه پیکر
مرد، ماهی،
 آی…
شاهبازی بال در بال نسیم صبحگاهی،
 آی …
مرد، «حرِّبن یزید» آنگه «ریاحی»،
 آی…
مصطفایی جانب معراج راهی،        آی…
حق، حسین بن علی(ع) بر قافِ شاهی
 آی…
هفت وادی هفت دم
 ـ خواهی نخواهی‌ـ
 آی…
 آی آی…
 ای خلق!
 نزدیک است راه دوست..
  نزدیک است
به خواندن ادامه دهید

بخشی از منظومه ای منتشر نشده از علی معلم دامغانی 1

استاندارد

  مجلس حُرّ بن یزید

ـ : دل ای دل، کار با اهل است…
 برجا باش
به دریا می‌روی
  ـ هشدار!ـ
 دریا باش…
 تو بر او ره‌ گرفتی!
  ره‌ زدی خورشید را چون شب

 ـ : چراشب؟!
             دستِ بالا  ، ابر
 ـ ابری پیلگون‌ـ  یارب !
نه ، ابر پیلگون یعنی چه؟!
 شاید پشه‌ای گردان
 به پشتِ یالِ شیری از قضا …
ـ : شیری از قضا؟!
        خیالِ یال شیری از قضا…
 ـ رویای سرگردان ـ

به خواندن ادامه دهید