دریافته هایی از دیوان خاقانی 6

استاندارد

در دنباله مباحث قبلی ، نکاتی را در باب ابیات دیگری از حسان العجم ، خاقانی شروانی که از شرح شارحان محترم به دور مانده یا در گزارش آنها دچار مشکلاتی شده اند ، مطرح می کنیم. باشد که استادان گرامی و دانشوران و فرهیختگان عزیز در این نکات به تامل بنگرند و خطاهای ما را کریمانه یادآور شوند.

33. چشم بر پرده امل منهید
جرم بر کرده ازل منهید

علت هست و نیست چون ز قضاست
کوشش و جهد را علل منهید
(ص171)

ظاهرا بین دو بیت تناقض وحشتناکی وجود دارد. در بیت نخست سخن از این است که کرده ازل و تقدیر را نباید مقصر و موثر دانست , اما در بیت بعدی صراحتا همه چیز – و مشخصا دارایی و نداری – به قضا و تقدیر نسبت داده شده و جهد و تلاش را از تاثیرگذاری برکنار خوانده است!

این تناقض در اشعار شاعران دیگر , از جمله مولوی و حافظ هم  به شدت دیده می شود , مثلا مولوی گاه به سمت اختیار و تفویض  می رود و می گوید:

این که گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم

و گاه از جبر سخن می گوید و می سراید :

ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دم به دم

و حافظ گاه در اوج اختیار و اراده سخن از “شکافتن سقف فلک و افکندن طرحی نو” می گوید و گاه جبری مسلک می شود و ادعا می کند :

رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشاده ست

این قبیل ابیات متناقض  باعث شده محققان بسیاری در این وادی دچار سرگردانی شوند و گاه سخنان متناقض بر قلم برانند. در مورد حافظ کم نیستند کسانی که او را جبری مسلک شمرده اند و دست به تاویل ابیات اختیاری او زده اند و نیز یافت می شوند کسانی که او را پیرو مذهب اختیار و اراده انسان شمرده اند و هستند حافظ پژوهانی که در میانه جبر و تفویض در تردد و تردیدند. کسانی نیز هستند که سخن حافظ و امثال او را تنها گزاره هایی هنری و بیرون از محدوده صدق و کذب می شمارند .البته سخن این محققان ارجمند ، بیشتر به پاک کردن صورت مسئله و نادیده گرفتن وجهه معرفتی سخن این بزرگان مانند است!

به نظر می رسد برای حل این تناقض باید مذهب کلامی امثال خاقانی و حافظ و مولوی در باب جبر و اختیار مراجعه کرد که همانا مذهب اشعری و نظریه “کسب” در این مذهب کلامی است.

نظریه کسب اشعری ، چنان که می دانیم ، در واقع تلاشی متکلمانه است برای توضیح اراده بشری در چهارچوب توحید. اشعری , نه مثل معتزله , زیر بار آزادی و اختیار کامل انسان می رود و نه چون مجبره و فرقه هایی چون جهمیه اختیار انسان را کاملا نفی می کند.بر اساس نظریه کسب اشعری انسان فاعل اعمال خویش نیست , چون “لا موثر فی الوجود الا الله” و پذیرش اراده انسان در برابر اراده حق منافات با توحید دارد , اما در عین حال , به نظر اشعری ، انسان ” کاسب” اعمال خویش هست و عادت خداوند بر این جاری شده است که در بنده قدرت و اختیاری ایجاد کند که هرگاه مانعی بر سر راهش نباشد ، آن فعل را مقارن با آن قدرت و اختیار پدید آورد.

در واقع نظریه کسب , هر چند در تحلیل نهایی سر از جبرگرایی در می آورد , اما روزنه ای بر اختیار انسان می گشاید و فرصتی را فراهم می آورد که در چهارچوب توحید , به تحلیل اراده بشری بپردازیم.

پذیرفتن نظریه کسب این امکان را فراهم آورده که کسانی چون خاقانی و مولوی و حافظ در عین پذیرش نوعی جبر در زندگی و سرنوشت انسان , در مواردی هم از اختیار دم بزنند و شاید سخنان آنها را بتوان نوعی گرایش به سوی اندیشه “لا جبر و لا تفویض بل الامر بین الامرین” و نحوه ای تحول و تاویل در اندیشه اشعری نیز به حساب آورد.

ممکن است برخی از آشنایان با  شعر حافظ بر ما خرده بگیرند و همچون استاد خرمشاهی [حافظ نامه ، ج ۲، ص ۹۱۹] این بیت حافظ را نشانه مخالفت او با نظریه کسب اشعری و اختیار معتزله و شیعه تلقی کنند :

می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار
این موهبت رسیده ز میراث فطرتم

اما این عزیزان اگر با دقت در مضمون بیت یاد شده بنگرند ، در می یابند که آنچه در بیت مذکور آمده ، اخص از ادعای آنهاست, زیرا ادعای حافظ در اینجا تنها در زمینه “عاشقی” است. او عقیده دارد که عشق امری ازلی و فطری است و در ذات آدمی نهفته است و نمی توان آن را بر اساس نظریه کسب اشعری یا تفویض معتزلی توجیه و تعلیل کرد.واضح است که ازلی بودن و فطری بودن عشق با جبری بودن آن یکی نیست و به فرض هم که باشد ، حافظ کسب و اختیار را تنها در عرصه عشق نفی کرده است و در سخن او چیزی که بتوان به استناد آن مخالفت او با نظریه کسب در همه عرصه های حیات را ثابت کرد , وجود ندارد.

با این مقدمات به ابیات خاقانی برمی گردیم . به نظر می رسد که به کمک نظریه کسب اشعری که نوعی جبر متوسط است , می توان بین مضمون تفویضی بیت نخست و مفهوم جبری بیت دوم جمع کرد.

34. گل علم اعتقاد خاقانی
خارش از جهل مستدل منهید
(173)

برای فهم بهتر بیت باید تعبیر “خار نهادن” را معنی کنیم.این تعبیر که به معنی” باعث آزار شدن” است , علاوه بر اینکه چند بار در دیوان خاقانی آمده ,  در متون دیگر نیز سابقه کاربرد دارد. مثلا در این رباعی مذکور در نزهة المجالس – از آثار هم روزگار با خاقانی که در محدوده شروان تدوین شده است – می خوانیم :

با من ز ملالت تو ای سرو سهی
در صحبت تو نماند اومید بهی

زیرا که اگر به پیش تو گل بویم
بر هر برگی هزار خارم بنهی !

35.صبح پس شب رسد بر کمر آسمان
گل پس سبزه دمد بر دهن مرغزار
(ص180)

“کمر آسمان” اصطلاحی است در نجوم به معنی :”افق حسی که در مقابل و به موازات افق حقیقی است و دایره صغیره ای است به موازات دایره عظیم افق حقیقی.”

این تعبیر باز هم در خاقانی به کار رفته است.

36. ای ملک راستین بر سر تو سایبان
وی فلک مستقیم از در تو مستعار
(ص181)

برخی شارحان در مورد “فلک مستقیم” دچار کج رویهایی شده اند که جای پرداختن به آن در اینجا نیست.در اینجا تنها به نکته ای در مورد “ملک راستین” اشاره می کنیم. دکتر استعلامی این تعبیر را معادل “جبرئیل” دانسته است.(ص 603) و دیگران، احتمالا به دلیل وضوح ، از شرح آن درگذشته اند.
ملک راستین به کسر لام ملک , خداوند است. این تعبیر ترجمه ای است از “الملک الحق” که در آیه شریفه :”فتعالی الله الملک الحق” [ مومنون : 116] آمده است.

37. تیغ زر آسمان خاک سیه پوش را
کرد منور چو رای رای زن شهریار
(ص 182)

برای فهم معنی بیت باید توجه داشت که کسره اضافه بعد از کلمه “رای” اول ساقط شده و در اصل ” رای ِ رای زن ” بوده است. حذف کسره اضافه در شعر کهن فارسی فراوان اتفاق می افتد. معنی بیت از این قرار است: پرتو خورشید خاک سیاه را چونان اندیشه رایزن و وزیر شهریار منور کرد.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *