کلمات، از دیروز تا امروز!

استاندارد

واژه ها در بستر تاریخ و فرهنگ در حال تولد و تبدیل و تحولات آوایی و معنایی هستند و این امکان وجود دارد که واژه ای از پس تغییرات مختلف حتی به فراموشی و مرگ دچار آید یا معنا و معناهایی تازه بیابد.واژه ها گاه از بستر جامعه و فرهنگی به سرزمینی دیگر کوچ می کنند و به عنوان واژه های دخیل به رنگ فرهنگ و قاموس مردمی دیگر درمی آیند.این قبیل واژه ها در فضای فرهنگی و اجتماعی جدید, چه بسا آهنگ و معنا یا معناهای متفاوتی می یابند.به هر روی تحولات آوایی و معنایی واژگان حقیقتی انکار ناپذیر است. همواره درک یک نسل از مفهوم یک کلمه با آنچه نسلهای پیش از یک واژه می فهمیده اند یکسان نیست و  در هر دوره ای هاله ای از تداعیها و ملازمات معنایی کلمات را احاطه کرده است که مفاهیمی متفاوت را ایحاد می کند.

از این رو نباید انتظار داشت که آنچه ما امروز از مفهوم کلمه ای درمی یابیم, پیش از ما هم به ذهن نسلهای گذشته راه می یافته است. از این رو برای درک مرادات گذشتگان باید با فضای ذهنی آنان آشنا شد. انطباق دریافتهای امروزی از واژگان بر سخن گذشتگان یکی از مغالطه های وحشتناکی است که گاه بر ذهن محققان متون استیلا می یابد. کم نیستند کسانی که سعی دارند مفاهیم امروزی را از دل آثار گذشتگان و اندیشه های کسانی که قرنهاست تا رخ در نقاب خاک کشیده اند بیرون بیاورند و مفاهیم مدرن را بر آثار ماقبل مدرن تحمیل نمایند. پیش از این در این باب سخن گفته ایم, اما در اینجا بر آنیم که نمونه هایی از این تحولات مفهومی را با توجه به فهم گذشتگان و امروزیان از برخی کلمات نشان بدهیم.بنابر این در فهم معانی سخن پیشینیان نهایت احتیاط را باید به کار بست و بویژه از سرایت دادن مفاهیم و دیدگاههای امروزی به دنیای آنان جدا پرهیز کرد.گفتنی است که آنچه در اینجا آورده ایم تنها مشتی از خروار و اندکی از بسیار است.

آزادی: همه ما کمابیش با مفهوم امروزی این اصطلاح که تحت تاثیر اندیشه های لیبرال, عمدتا بعد از مشروطه به زبان فارسی راه یافته آشنا هستیم, اما پیشینیان, از این تعبیر، علاوه بر “رهایی” احیانا مفاهیمی چون : دوری و جدایی و شکر و سپاس و قناعت را  نیز درک می کرده اند.مثلا:

ز مهر خویش جز شادی نبینم
که از پیروزی آزادی نبینم
( شاعری ناشناخته به نقل از لغت نامه)

نیا طوس را دید و در برگرفت
بپرسید و آزادی اندر گرفت
(فردوسی)

نعمتی بهتر از آزادی نیست
بر چنین مائده کفران چه کنم!
(خاقانی)

تکاور: تکاور امروزه یک اصطلاح نظامی است و تکاوران گروهی از جنگجویان زبده را تشکیل می دهند، اما در فرهنگ دیروزیان به معنی اسب و شتر و امثال آن بوده است:

شهنشاه اسب تکاور براند
به دهلیز با او زمانی نماند
(فردوسی)

چهره : اخیرا این واژه را به معنی شخصیت برجسته و شاخص و آدم خیلی مهم به کار می برند و مثلا می گویند:” فلانی چهره برجسته ای است!” گذشتگان علاوه بر “صورت” احیانا از این کلمه معناهایی چون: امرَد (=جوانک بی مو) و غلام و نوکر و احیانا معشوق درمی یافته اند, مثلا:

چهره شد آن مه و آراست صف خوبان را
همچو سروی که دهد زیب نهالستان را
(سیفی)

و “چهره ای” رنگی بوده است نزدیک به رنگ گلابی:

از عکس گل روی تو دانم چون گل
آیینه لباس چهره ای می پوشد!
(سلیم تهرانی)

دولت: تبادر امروزی این واژه تشکیلات سیاسی و اجرائی و بخشی از حاکمیت است, اما پیشینیان از این تعبیر به یاد بخت و اقبال و ثروت و…می افتاده اند:

یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند!
(حافظ)

رسانه: رسانه امروز بزرگترین نهاد قدرت در عالم را تشکیل می دهد و مفهوم بسیار گسترده ای را در بر می گیرد.عظیم ترین نبردها امروز در این عرصه در حال اتفاق افتادن است, اما درک پیشینیان از این کلمه بسیار متفاوت است.آنها از این واژه غم و اندوه و و حسرت و افسوس و تاسف را می فهمیده اند که البته با توجه به سپهر رسانه ای در جهان امروز و آثار و عوارض آن پر بیراه هم نیست! ناصر خسرو گوید:

دسترست نیست جز به خواب و خور ایراک
شهر جوانی پر از زر است و رسانه!

گردهمایی: واژه هایی چون همایش و گردهمایی در متون گذشته وجود ندارد و پیشینیان هم آن قدر بی کار نبوده اند که هر روز گردهمایی و همایش و نشست و کنفرانس و  سمینار و ….برگزار کنند! اگر این واژه را گرفته شده از ” گرد آمدن” بدانیم, با مراجعه به آثار قدما مفاهیمی چون “آرمیدن” و حتی ” مجامعت کردن” را از آن می توان دریافت.( بعید نیست علاقه عده ای از مقامات و مسئولان به برگزاری انواع گردهمایی و همایش همین ریشه لغوی باشد!). به عنوان مثال فردوسی سروده است:

به گردآمدن چون ستوران شوند
تگ آرند و برسان گوران شوند!

ملت: این کلمه تا مشروطیت به معنی کیش و آیین و دین و شریعت بوده است, در سالهای مشروطیت وقتی روحانیون و “علمای ملت” به طرفداری از مردم وارد مبارزات سیاسی شدند, این تعبیر رفته رفته, در تقابل با حاکمیت و دولت معنای تازه ای یافت و با ترجمه مفاهیم جدید سیاسی به معنای امروزین خود تغییر مفهوم داد.عطار در همان عوالم ماقبل مدرن این کلمه را این چنین به کار برده است:

هست کیش و راه و ملت بی شمار
تا تو بشماری نیابی روزگار

و سعدی گوید:

جوری که تو می کنی در اسلام
در ملت کافری ندیدم

نمونه:این تعبیر این روزها در اصطلاحاتی چون: کارمند و مدیر نمونه و امثال آن کاربرد فراوان دارد و جز در مدح و تشویق به کار نمی رود، اما قدما از آن -احیانا- مفاهیمی کاملا متفاوت درمی یافته اند.به عنوان نمونه خاقانی این کلمه را به معنی تباه و باطل آورده است:

ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی!
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود

و از این بیت نظامی”زشت” درک می شود:

احمدک را که رخ نمونه بوَد
چون دمد آبله چگونه بوَد!

وطن: وطن امروزه یک تعبیر سیاسی خاص است با تعریفی تقریبا مشخص و معلوم, اما پیشینیان به سادگی از آن معنای مسقط الراس و زادگاه را می فهمیده اند.سعدی با اشاره به روایت: “حب الوطن من الایمان” سروده است:

سعدیا حب وطن گرچه حدیثی ست صحیح
نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم!

و اهل عرفان این وطن را در سرزمینی بی نام  نشان داده اند:

این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهری ست کان را نام نیست
!(شیخ بهایی)

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *