شحنه هیچ کاره عقل!

استاندارد

ما را به منع عقل مترسان و می بیار
کآن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

در مورد مفهوم بیت لسان الغیب شیرازی نکاتی هست که به پاره ای از آن ها  اشاره می کنیم:

سخن حافظ یادآور این بیت جناب سعدی است که فرمود:

حدیث عقل در ایّام پادشاهی عشق
چنان شده ست که فرمان عامل معزول

حافظ گویا تشبیه عقل به شحنه و محتسب را از مولوی گرفته و آموخته است:

عقل چون شحنه ست چون سلطان رسید
شحنه بیچاره در کنجی خزید

شحنه عقل اگر مالش دزدان ندهد
شحنه را هم بکشانید و به سلطان آرید

حافظ معتقد است که”حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است”. عشق پادشاهی بزرگ و محتشم است و عقل شحنه ای فرودست؛ آن هم شحنه ای معزول!

تشبیه عقل به شحنه در شعر حافظ نشان می دهد وی دل خوشی از عقل ندارد؛ چرا که شحنه و محتسب از شخصیّت های خواستنی و خوشنام شعر حافظ به شمار نمی آیند؛ امّا باید دید مقصود وی از عقل چیست؟

تشبیه عقل به شحنه هیچ کاره حاوی نکته ای معرفت شناسانه نیز هست که به آن توجّه نشده است. توضیح اینکه عقل دارای حیثیّات و مراتبی است از قبیل عقل نظری و عملی و عقل معاش و معاد و عقل ظاهری و باطنی و عقل هیولانی و  عقل جزئی و عقل کلّی و  عقل حسابگر عدداندیش و عقل رحمانی و ایمانی ..به نظر می رسد که خواجه با تشبیه عقل به شحنه با ظرافت تمام به مرتبه ای از مراتب عقل که همانا عقل مصلحت اندیش و جزئی نگر و شحنه وش است اشاره دارد؛ یعنی آن مرتبه ای از عقل که همچون محتسب و شحنه به “امر و نهی” و “بکن و نکن” مشغول است و از سر  ظاهربینی و مصلحت اندیشی شوریدگی های عاشقانه را برنمی تابد؛ یعنی بخشی از عقل عملی و نه مطلق عقل که شامل عقل نظری نیز می شود!

هیچ کاره دانستن شحنه عقل نیز به بی اعتباری احکام ، یعنی امر و نهی های مصلحت اندیشانه و جزئی نگرانه او اشاره دارد؛ نه به بی اعتباری احکام عقلی به معنی عام.

به استناد این بیت حافظ و ابیاتی که از  سعدی و مولوی آوردیم نمی توان مهر خردستیزی بر پیشانی این بزرگان زد و تلاش شگفت آنان  را  در عرصه خردورزی که از آثار آنان هویداست، نادیده گرفت و به دلیل تاکید آنان بر عشق در کنار عقل آنان را ضدّ عقل پنداشت.

اگر بنا باشد هر کس را که برای عشق در کنار عقل ارج و اعتباری قائل است عقل ستیز بپنداریم باید همه فیلسوفان عالم را خردستیز به شمار آوریم، چرا که اساساً واژه فلسفه از “فیلاسوفیا” گرفته شده است که به معنی “دوستدار حقیقت”  و “محبّ الحکمه” است، و هر که خود را فیلسوف و دوستدار  حکمت و حقیقت می نامد، به ناچار بر اصل “دوست داشتن ” و عشق در کنار خرد و حقیقت اقرار آورده است.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *