نیستم خاقانی آن خُلقانی ام کان مرد گفت
وین چنین به چون به جمع ژنده پوشان اندرم
در حاشیه بیت فوق ابهامها و پرسشهایی ذهن خاقانیپژوهان را به خود مشغول کرده از جمله اینکه خُلقانی دقیقاً یعنی چه؟ و مراد از «آن مرد» کیست؟
مرحوم سیّدضیاءالدّین سجّادی، در فرهنگ خویش،خُلقانی را، به نقل از مرحوم دهخدا، «ژندهپوش، کهنهفروش، ظاهراً کهنهخر، آنکه کالا و متاع کهنه میخرد، کهنهفروش» معنی کردهاند و، در ادامه، با نقل بیت مانحنفیه، فرمودهاند: «و در این بیت ظاهراً ژندهپوش و کهنهپوش بیشتر مورد نظر شاعر است تا کهنهخر و کهنهفروش». علیمحمّد سجّادی نیز در مقالۀ «خاقانی و خُلقانی»، که بر بنیان همین بیت نوشته شده، خُلقانی را «ژندهپوش و درویش» ـ به مفهوم مثبت آن ـ معنی کردهاند.
کزّازی خُلقانی را «ژندهپوش بیسَروپای» دانسته و استعلامی معتقد است «خُلقانی به معنی کهنهپوش و کهنهفروش هر دو معنی میتواند درست باشد».
امّا در مورد پرسش دوم، یعنی هویّت شخص مورد اشارۀ خاقانی، این دیدگاهها ابراز شدهاست: کزّازی معتقد است که «آن مرد که خاقانی را ژندهپوشی بیسَروپای خوانده است یکی از رشکبران و نکوهندگان وی میتواند بود که از او بهبدی سخن گفته است» و استعلامی بر آن است که «امّا آن مرد با قطع و یقین نمیتوان گفت که اشاره به کیست».
نقد و تحلیل
اجازه بدهید از نکتۀ دوم، یعنی هویّت آن مرد، شروع کنیم، چون اگر هویّت قائل دانسته شود مفهوم سخن وی ساده تر فراچنگتر خواهد آمد. به این منظور بهتر است دریافتها و دانستههای پراکندۀ خود را از بیت مورد بحث مرور کنیم:
1. قدر مسلّم «آن مرد» در روزگار خاقانی شخصیّتی شناختهشده و برای مخاطب وی آشنا بوده است، وگرنه خاقانی به اشارهای اجمالی از او نمیگذشت.
2. قطعاً سخن آن مرد در محافل ادبی آن روزگار معروف بوده است، وگرنه قوانین بلاغت به خاقانی اجازه نمیداد به شخصیّتی تاریک و سخنی گنگ اشارهای مبهم داشته باشد.
3. در میان ابیات و اشعار و روایات مرتبط با شاعران و معاصران خاقانی، بهویژه مخالفان و معترضان او، از قبیل اثیرالدّین اخسیکتی و مجیرالدّین بیلقانی و دیگران، تاکنون سخنی به این مضمون یافت نشده که او را خُلقانی خوانده باشند. اساساً قرینهای جدّی وجود ندارد که این سخن بر زبان یکی از مخالفان خاقانی گذشته باشد؛ بهویژه اینکه مضمون این سخن، ولو از باب خاکساری و خفض جناح، مورد اقرار و اعتراف خاقانی نیز هست.
4. اشارۀ دور با «آن» به مرد قائل سخن از لحاظ بلاغی میتواند متضمّن عظمت و احترام مشارالیه باشد.
5. خاقانی در آنجا که به نکوهش شیوۀ شاعریِ خود پرداخته به سخن آن مرد استناد کرده است. این خود میتواند قرینهای باشد که اصل سخن نیز در چنین فضایی، یعنی در نقد شاعران، ایراد شده است.
6. شخصیّت و شوکت اشرافی زندگانی خاقانی در بخش عمدهای از دوران زندگیاش هرگز اجازه نمیداده که کسی از مخالفان و معاندانش او را «ژندهپوشی بیسر و پای» بنامد. خاقانی خود از شاعرانی بوده که به شاعران دیگر صله می بخشیده و مورد احترام دیگران قرار داشته است. بنابراین پذیرفته نیست که کسی او را به چنان القابی ذمّ کرده باشد.
به نظر می رسد که برای رفع ابهام و با توجّه به اینکه خاقانی به سنائی ارادتی خاصّ داشته و در موارد بسیاری اشعار سنائی کلید فهم سروده های خاقانی است (رجوع شود به مقاله بنده با عنوان سنائی کلید فهم خاقانی) سخنان سنائی در این زمینه راهگشاست.
با توجّه به آنچه گذشت، اگر این ابیات از حدیقه سنائی را پیش چشم داشته باشیم، که در «مثالب شعراءالمدّعین» سروده شده و در باب نهم این کتاب آمده، کلید حلّ ابهام در بیت خاقانی را پیدا خواهیم کرد و در خواهیم یافت که اشارۀ خاقانی به این ابیات از سنائی- به طور مشخّص چهارمین بیتی که نقل خواهد شد- است. درواقع، خاقانی، در مقام نکوهش نفس خویش، به این ابیات مشهور پیر غزنه اشاره کرده و خود را از شاعرانی دانسته که مصداق سخن سنائیاند:
چون ستودی بسی عدولان را
سخنی گوی بُلفضولان را …
یا طلبکار زرق و تزویرند
یا جهان را به حِسبه میگیرند
شعر برده به گازُر و جولاه
خواسته زو بهای کفش و کلاه
همچو خُلقانیان کهنپیرای
کرده یک شعر را دو گرده بهای…
چنانکه پیداست، سنائی زبان به نکوهش شاعران ژاژخای زمانه گشوده و در بیت چهارم شاعران مدّعی را «خُلقانیان کهنپیرای» نامیده است و این تعبیری است که تنها در سخن او آمده است. پس میتوان با اطمینان خاطر بسیار ادّعا کرد که مقصود از «آن مرد» در سخن خاقانی حضرت سنائی غزنوی است. خاقانی با عظمت و احترام به سخن سنائی، که در روزگار وی مشهور بوده، اشاره کرده و خود را، به مصداق گفتۀ او، یکی از شاعران ژاژخای مدّعی و خُلقانیان کهنپیرای، یعنی کهنهفروشانی که کالای بنجل و ژندۀ خود را میپیرایند و میآرایند و به دیگران دغلبازانه میفروشند، به شمار میآورَد. و این یکی از موارد متعدّد از ستیزههای خاقانی با خویشتن از سر هیچانگاشتن نفس و خاکساری است.
بدینترتیب، مفهوم واژۀ خُلقانی در سخن خاقانی نیز واضح میشود و ابهام و اجمالی که شارحان خاقانی و اهل لغت در این تعبیر دیدهاند نیز به روشنایی میگراید. بر این اساس، تعبیر خُلقانی در سخن آن مرد (سنائی) و خاقانی، چون در موضع نکوهش به کار رفته است، نمیتواند به معنی مثبت آن، یعنی«درویش و خرقهپوشِ و زاهد و عارف» باشد.مفهوم «ژندهپوش بیسر و پای» نیز با شئون و زندگانی اشرافی شاعر شروان سازگار نیست.خاقانی، در مصراع دوم بیت، خُلقانیبودن خود را با این نکته که «به جمع ژندهپوشان اندر» است نیز متناسب مییابد و میگوید حال که در جمع ژندهپوشان و صوفیان حضور دارم همان به که از طنطنۀ خاقانیبودن تهی گردم و خود را چنانکه سنائی گفته است خُلقانی بخوانم!
نکتۀ دیگر، علاوه بر تلمیح به سخن سنائی، استفادۀ هنرمندانۀ خاقانی از تناسب لفظی دو واژۀ خاقانی و خُلقانی است که الحقّ زیبایی خاصّی به بیت بخشیده است.