آرمان شهرهای زمینی!

استاندارد


آرمان شهرها همیشه در آسمان یا در جابلقا و جابلسا یا عالم هورقلیا نیستند. آرمان شهرها همیشه در گذشته های درپیوسته به اسطوره ها یا آینده های نادیده شکل نمی گیرند. خیلی از آرمان شهرها در روی همین زمینی که ما به روی آن می گذریم پدید می آیند!
تاریخ تفکر ما همواره با این آرمان شهرهای دروغین و راستین درآمیخته بوده است. خیلی وقت ها صاحبان تفکر برای اینکه نشان دهند اندیشه آن ها زمینه تحقق بیرونی دارد و رسیدنی و مقدور است، آرمان شهرهایی را فراروی مردم قرار می دهند که در سرزمینی دیگر بر اساس تفکر آن ها به وجود آمده است.گزارش هایی که اینان از سرزمین آرمان های خودشان می دهند، البته، همیشه واقعی نیست و با مبالغی مبالغه توام است و گاهی هم در تضاد کامل با واقعیت موجود است.
شاید اولین آرمان شهر، از این دست، در گذشته ما “مازندران” شاهنامه باشد؛ سرزمینی که نماد یک تفکر است؛ تفکر دیوان و خدایان فراموش شده قوم ایرانی که اهریمن با زمزمه آن در گوش کاووس می خواهد او را بفریبد و با درمیان نهادن زیبایی های آن او را به همان تفکر فرابخواند:
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد

که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است

هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه گرم و نه سرد و همیشه بهار…

سراسر همه کشور آراسته
ز دیبا و دینار وز خواسته

بتان پرستنده با تاج زر
همه نامداران به زرین کمر

آرمان شهر دیگر از این دست در روزگار ساسانی هندوستان است که تصور می کنم بیش از همه برای مانوی ها سرزمین حکمت و معرفت است و بر اساس همین تفکر کسانی چون برزویه طبیب برای یافتن حکمت هندوستانی به آن سرزمین راهی می شوند.این اندیشه تا عصر صفوی هم ادامه دارد و بسیار کسان برای شناختن و دیدن این سرزمین شگفتی ها راه سفر در پیش می گیرند؛ و البته بسیاری نیز سرانجام خسته و سرخورده آن دیار را “هند جگرخوار” می نامند و دست از پا درازتر برمی گردند یا در همان جا می مانند و جان می سپارند!
بعد از اسلام و پیدایش نهضت ترجمه و گسترش تفکر یونانی این سرزمین است که به عنوان آرمان شهر اندیشه و تفکر مطرح می شود و کم کم افسانه هایی به وجود می آید که آب و هوای خاک یونان را مناسب با رویش تفکر معرفی می کند و از کاروان هایی سخن می گوید که تا قدم به خاک یونان می گذارند افکار فلسفی به ذهن آنان هجوم می آورد و وقتی از آن سرزمین بیرون می روند همه آن اندیشه ها را از یاد می برند!
در روزگار اموی شام و دمشق تبدیل به سرزمین رویاها می شود و در خلافت عباسی بغداد به شهر هزار و یک شب های اسراآمیز مبدل می شود.با پیدایش تفکر اسماعیلی، مصر و قاهره که پایتخت خلافت فاطمی است، می شود آرمان شهر شگفت انگیز داعیان اسماعیلی! نگاه کنید به آنچه ناصرخسرو در مورد پایتخت فاطمیان و عزت و اقتدار و رفاه مردم آن در سفرنامه و دیوان خود نوشته تا نقش نگاه ایدئولوژیک در آفریدن یک آرمان شهر زمینی را به وضوح ببینید!
وقتی در گذر تاریخ به اواخر قاجاریه می رسیم، “شهر فرنگ” با همه شگفتی های آن و از همه رنگ بودنش آرمان شهر منورالفکرهای ما را پدید می آورد!
با شیوع اندیشه های شیوعی و مارکسیستی این آرمان شهر از شهر فرنگی که عمدتا انگلیس و فرانسه است، به شوروی جای می پردازد و شاعران ما از سرزمینی سخن می گویند که خروس آگاهی و بیداری در آن خوانده و از خشک آمدن کشت خویش در کنار کشت همسایه که ظاهرا همان همسایه شمالی و همان آرمان شهر زمینی است نغمه سرمی کنند!
در این روزگار، گروه های مختلف مارکسیست بسته به سلایق و تفکراتشان با توصیفات مبالغه آمیز فراوان گاه شوروی و گاه چین را به عنوان این آرمان شهر معرفی می کنند و گاه حتی کشورهای بیچاره ای چون آلبانی به عنوان آرمان شهر عدالت و بهشت زمینی طبقه کارگر توسط برخی نحله های سیاسی مطرح می شود!
علی رغم اصرار و ابرام گروه های چپ بر این آرمان شهرها و با آنکه هزارها تن از آنان بر سر این رویا جان می سپارند یا به زندان و شکنجه و آوارگی و تبعید و..تن درمی دهند، حوادث بعدی، از جمله فروپاشی شوروی، توهمی و دروغین بودن این آرمان شهرها را برسر بازار جار می زند!
اما اخیراً برخی از متفکران ما از قبیل مصطفی ملکیان کشورهای اسکاندیناوی را به عنوان آرمان شهر عقلانیت و معنویت مطرح کرده اند…و این ماجرا همچنان ادامه دارد!


آرمان شهرها همیشه در آسمان یا در جابلقا و جابلسا یا عالم هورقلیا نیستند. آرمان شهرها همیشه در گذشته های درپیوسته به اسطوره ها یا آینده های نادیده شکل نمی گیرند. خیلی از آرمان شهرها در روی همین زمینی که ما به روی آن می گذریم پدید می آیند!
تاریخ تفکر ما همواره با این آرمان شهرهای دروغین و راستین درآمیخته بوده است. خیلی وقت ها صاحبان تفکر برای اینکه نشان دهند اندیشه آن ها زمینه تحقق بیرونی دارد و رسیدنی و مقدور است، آرمان شهرهایی را فراروی مردم قرار می دهند که در سرزمینی دیگر بر اساس تفکر آن ها به وجود آمده است.گزارش هایی که اینان از سرزمین آرمان های خودشان می دهند، البته، همیشه واقعی نیست و با مبالغی مبالغه توام است و گاهی هم در تضاد کامل با واقعیت موجود است.
شاید اولین آرمان شهر، از این دست، در گذشته ما “مازندران” شاهنامه باشد؛ سرزمینی که نماد یک تفکر است؛ تفکر دیوان و خدایان فراموش شده قوم ایرانی که اهریمن با زمزمه آن در گوش کاووس می خواهد او را بفریبد و با درمیان نهادن زیبایی های آن او را به همان تفکر فرابخواند:
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد

که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است

هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه گرم و نه سرد و همیشه بهار…

سراسر همه کشور آراسته
ز دیبا و دینار وز خواسته

بتان پرستنده با تاج زر
همه نامداران به زرین کمر

آرمان شهر دیگر از این دست در روزگار ساسانی هندوستان است که تصور می کنم بیش از همه برای مانوی ها سرزمین حکمت و معرفت است و بر اساس همین تفکر کسانی چون برزویه طبیب برای یافتن حکمت هندوستانی به آن سرزمین راهی می شوند.این اندیشه تا عصر صفوی هم ادامه دارد و بسیار کسان برای شناختن و دیدن این سرزمین شگفتی ها راه سفر در پیش می گیرند؛ و البته بسیاری نیز سرانجام خسته و سرخورده آن دیار را “هند جگرخوار” می نامند و دست از پا درازتر برمی گردند یا در همان جا می مانند و جان می سپارند!
بعد از اسلام و پیدایش نهضت ترجمه و گسترش تفکر یونانی این سرزمین است که به عنوان آرمان شهر اندیشه و تفکر مطرح می شود و کم کم افسانه هایی به وجود می آید که آب و هوای خاک یونان را مناسب با رویش تفکر معرفی می کند و از کاروان هایی سخن می گوید که تا قدم به خاک یونان می گذارند افکار فلسفی به ذهن آنان هجوم می آورد و وقتی از آن سرزمین بیرون می روند همه آن اندیشه ها را از یاد می برند!
در روزگار اموی شام و دمشق تبدیل به سرزمین رویاها می شود و در خلافت عباسی بغداد به شهر هزار و یک شب های اسراآمیز مبدل می شود.با پیدایش تفکر اسماعیلی، مصر و قاهره که پایتخت خلافت فاطمی است، می شود آرمان شهر شگفت انگیز داعیان اسماعیلی! نگاه کنید به آنچه ناصرخسرو در مورد پایتخت فاطمیان و عزت و اقتدار و رفاه مردم آن در سفرنامه و دیوان خود نوشته تا نقش نگاه ایدئولوژیک در آفریدن یک آرمان شهر زمینی را به وضوح ببینید!
وقتی در گذر تاریخ به اواخر قاجاریه می رسیم، “شهر فرنگ” با همه شگفتی های آن و از همه رنگ بودنش آرمان شهر منورالفکرهای ما را پدید می آورد!
با شیوع اندیشه های شیوعی و مارکسیستی این آرمان شهر از شهر فرنگی که عمدتا انگلیس و فرانسه است، به شوروی جای می پردازد و شاعران ما از سرزمینی سخن می گویند که خروس آگاهی و بیداری در آن خوانده و از خشک آمدن کشت خویش در کنار کشت همسایه که ظاهرا همان همسایه شمالی و همان آرمان شهر زمینی است نغمه سرمی کنند!
در این روزگار، گروه های مختلف مارکسیست بسته به سلایق و تفکراتشان با توصیفات مبالغه آمیز فراوان گاه شوروی و گاه چین را به عنوان این آرمان شهر معرفی می کنند و گاه حتی کشورهای بیچاره ای چون آلبانی به عنوان آرمان شهر عدالت و بهشت زمینی طبقه کارگر توسط برخی نحله های سیاسی مطرح می شود!
علی رغم اصرار و ابرام گروه های چپ بر این آرمان شهرها و با آنکه هزارها تن از آنان بر سر این رویا جان می سپارند یا به زندان و شکنجه و آوارگی و تبعید و..تن درمی دهند، حوادث بعدی، از جمله فروپاشی شوروی، توهمی و دروغین بودن این آرمان شهرها را برسر بازار جار می زند!
اما اخیراً برخی از متفکران ما از قبیل مصطفی ملکیان کشورهای اسکاندیناوی را به عنوان آرمان شهر عقلانیت و معنویت مطرح کرده اند…و این ماجرا همچنان ادامه دارد!

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *