قسمت

استاندارد

خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی

نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی

تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی

مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی

خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی

خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا  ترین باشی!!

یادی از مرحوم دکتر سید محمد دامادی

استاندارد

دکتر سید محمد دامادی ,  از محققان و مصححان و مترجمان این روزگار و از استادان پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی , دوشنبه گذشته در یک سانحه رانندگی در جاده تهران- اصفهان درگذشت. مرحوم دامادی , علاوه بر درس استاد علامه سید جلال الدین همایی  , محضر شمار دیگری از استادان بنام این عرصه را درک کرده بود.از تالیفات ایشان از جمله به این آثار می توان اشاره کرد:

مضامین مشترک درادب فارسی و عربی
ابوسعید نامه(زندگی نامه ابوسعید ابوالخیر)

تصحیح تحفـه الاخوان فی خصایص الفتیان

تصحیح و ترجمه تهذیب الاخلاق

شرح بر مقامات اربعین

تنوع مضمون در سبک هندی

جرعه ای از زلال

شرح بر ترکیب بند جمال الدین محمد بن عبدالرزاق در ستایش رسول اکرم(ص)

فارسی عمومی

ترجمه برگزیده آثار در قلمرو نقد ادبی از تی اس الیوت

و….

و دهها مقاله در زمینه زبان و ادب فارسی

مرحوم دامادی در سالهای اخیر در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به تدریس  اشتغال داشت. حافظه تحسین برانگیز و سرشار از لطائف ادب فارسی  و نکته سنجی ها و ظرافتها و بذله گویی هایی که ویژه مردم خوش ذوق اصفهانی است  به جلسات  درس سید استاد دامادی حلاوت و جلوه خاص می بخشید. دریغا که مرگ این مرد بزرگ که سراسر عمر خود را بی هیچ چشمداشت در خدمت به فرهنگ این سرزمین گذراند, تا کنون(۱۱/۶/۱۳۸۶) با سکوت رسانه های گروهی و محافل فرهنگی و ادبی و دانشگاهی مواجه شده و  دست کم نویسنده این سطرها  بازتاب درگذشت این سید جلیل را در هیچ رسانه نوشتاری و دیداری و ….مشاهده نکرده است!

سید استاد دامادی را در سالهای  دوره کارشناسی ارشد از نزدیک شناختم  و اکنون جز تعلق خاطر استاد و شاگردی  , خاطره دعایی که روزی  در قبال خدمتی ناچیز بدرقه راه این شاگرد کوچک خویش کرد , اندوه مرا در مرگ او افزون می سازد. گویی از پس گذشت سالها هنوز صدای او را می شنوم  که دیگر بار عباراتی از تاریخ بیهقی را بر ما می خواند:

و این جهان گذرنده راخلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پس یکدیگر می رویم و هیچ کس را اینجا مقام نخواهد بود, چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند….

از قبیل عادت

استاندارد
از پس ِ هزاره های جستجو
پا به کوچه ای نهاده ام
که نام تو به روی آن
نقش بسته است
کوچه ای که یک نفر
با خطی شکسته
قلب تیرخورده روی آن کشیده است

آه…
گامهای من چقدر خسته است!
***

عاشقی برای ما
همیشه
کوچه های بسته
گامهای خسته بود

سالهای سال
سوختیم و ساختیم
در شب فراق یا تب وصال
بی امان گداختیم…

هر چه می رویم
عشق مثل یک سراب
از برابر نگاه ما
ناپدید می شود
گیسوان ما
مو به مو
سپید می شود

***

گریه می کنی که نیستم
بغض می کنم که نیستی
مثل روزهای کودکی
که با تمامی دلت
برای یک مداد گمشده
یک دوچرخه
یک عروسک شکسته…
می گریستی…

ما هنوز کودکیم و قلبهای ما
هنوز کوچک است
عاشقی برای ما
قصهّ همان عروسک است!

کاش ما بزرگ می شدیم وعشقها
پا به پای ما بزرگ می شدند!

***

خسته ام
از هر آنچه از قبیل عادت است
کو کجاست
آنچه بی نهایت است؟!

غریبه

استاندارد

man-on-benchو می نشینی چه خسته اما کسی کنارت نمی نشیند
پرنده ای ای درخت تنها به شاخسارت نمی نشیند

در این دیاری که همدمی نیست، غریبه بودن غم کمی نیست
چنان غریبی که سایه ات هم دمی کنارت نمی نشیند

نگاهها سنگی اند و سردند، اگر چه در چشم تو بخندند
اگر بمیری کسی در اینجا سر مزارت نمی نشیند

به زیر لب نغمه های ناشاد، ترانه ای کهنه ، رفته از یاد
بجز هیاهوی مبهم باد به جان تارت نمی نشیند

به خانه می آیی از خیابان، قدم به یک کوچه می گذاری
که هیچ کس جز گدایی آنجا به رهگذارت نمی نشیند

نشسته ای دلشکسته اما…کسی کنارت نمی نشیند
پرنده ای ای درخت تنها به شاخسارت نمی نشیند

مرداد ۷۱

طراحی دو گرایش “ادبیات کاربردی” و “متون ادب فارسی”

استاندارد

برنامه فعلی و سرفصل درسها در مقطع کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاهها  تقریبا همان برنامه ای است که در چند دهه پیش طراحی شده و عملا نه چندان پاسخگوی نیاز های روز است و نه به علایق دانشجویان و  نیازهای تحقیقاتی و فرهنگی جامعه پاسخی درخور و شایسته می دهد.برنامه فعلی عملا نه می تواند دانشجویان علاقه مند به حوزه متون و تحقیقات در آثار کهن را راضی کند و نه اسباب خشنودی دانشجویانی را فراهم می آورد که به ادبیات معاصر دل بسته اند یا می خواهند با آموختن زبان و ادبیات فارسی در بازار نشر و رسانه ها به پیشه هایی چون ویرایش و نگارش اشتغال جویند.

کم نیستند دانشجویانی که پس از گذراندن چند سال و نیمسال، افسوس مندانه به این نتیجه می رسند که گمشده خود را در درسهای دانشکده ادبیات نمی توانند بیابند. این قبیل دانشجویان اگر ترک تحصیل نکنند , مجبورند با بی میلی تمام درسهای باقی مانده را بگذرانند و  در نهایت ، پس از تضییع سالهایی از عمر خویش ، به دریافت یک برگه کاغذ A4 به نام مدرک تحصیلی دل خوش کنند!

 

تاکنون برخی از گروههای آموزشی فارسی در دانشگاههای مختلف به بازنگریهایی در فهرست دروس و سرفصلهای آنها دست زده اند. این بازنگریها تا آنجا که از شناخت ضرورتها و نیازها و به دور از شعار زدگی برخاسته باشند , شایسته تکریم و احترام اند و می توانند راهگشا و سازنده باشند , اما آنجا که با شتابزدگی و جو زدگی های معمول در می آمیزند , عملا نه تنها درمانی بر درد نیستند که بر وخامت اوضاع می افزایند.توجه به همین نگرانیهاست که برخی استادان این رشته را به احتیاط بیشتر متقاعد کرده و آنان را به پیروی از برنامه موجود که آن را میراث سلف صالح می دانند , واداشته است.

 

در دانشگاه تهران نیز تاکنون و در طی سالهای متمادی مباحثی در خصوص بازنگری درسها انجام شده و برخی از استادان گروه زبان و ادبیات فارسی برنامه هایی برای تحول درسها و نحوه ارائه آنها پیشنهاد کرده اند. اتفاق تازه ای که اخیرا در “گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران” افتاده ,طراحی دو گرایش ” متون ادب فارسی” و ” ادبیات کاربردی” در مقطع کارشناسی است. در صورت تصویب نهائی این برنامه , دانشجویان این رشته در مقطع مزبور,  حسب سلیقه و نیاز خود می توانند در یکی از این دو گرایش ادامه تحصیل بدهند.

 

از این پس دانشجویی که گرایش متون را برای تحصیل انتخاب کرده , می تواند به شکل جدی تری ,با متون کهن فارسی و کلیات مسائل ادبی آشنا شود و با دانشی گسترده تر در فهم متون و اطلاع از تحقیقات ادبی  به تحصیل خود ادامه دهد. دانشجوی گرایش ادبیات کاربردی نیز  همراه با توشه برگرفتن بیشتر از ادبیات معاصر ,با جنبه های کاربردی و عملی ادبیات آشناتر خواهد شد و با کسب تواناییهایی در عرصه نگارش و ویرایش می تواند نهایتا به بازار کار جذب شود.

 

دانشجویان دو گرایش کاربردی و متون ، در آموختن امهات متون و آثاری چون شاهنامه و مثنوی و ….یکسان اند. البته دانشجویان گرایش کاربردی بیشتر به سراغ جنبه های کاربردی این متون خواهند رفت و دانشجویان گرایش متون بیشتر با ویژگی های متن شناسانه این آثار آشنا خواهند شد.در برنامه پیشنهادی, دانشجویان در کنار خواندن امهات متون و دروس پایه و اساسی , هر یک با گذراندن 18 واحد از دروس مرتبط با گرایش خویش فارغ التحصیل خواهند شد.ضمنا دانشجویان هر دو گرایش ، بدون هیچ تفاوتی قادرند تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد ادامه دهند.

 

در برنامه پیشنهادی ,مجموعا 22 واحد از درسهای برنامه فعلی , با یکدیگر ادغام شده اند و با تمهیدات اندیشیده شده ،  فرصت لازم برای  ایجاد 48 واحد درسی جدید فراهم شده است. از جمله درسهای ایجاد شده در برنامه جدید به این مواد درسی می توان اشاره کرد:کلیات سبک شناسی, نثر مصنوع , اسطوره شناسی و ادبیات , ادبیات کودک و نوجوان , ادبیات عامه , مبانی روزنامه نگاری و نشر ,نثرهای داستانی کهن , کارگاه ویرایش 1 و 2, کارگاه ادبیات داستانی , کارگاه متون نمایشی,ترجمه و زبان فارسی , نثر صفویه و قاجاریه و….

 

پس از تصویب نهائی و اجرای آزمایشی برنامه جدید , رفته رفته می توان به تاسیس دو رشته ” متون ادب فارسی”و “ادبیات کاربردی” در عرصه کارشناسی زبان و ادبیات فارسی اندیشید.

کتاب ایوب

استاندارد

قیصر امین پورتقدیم به دوست خوب و همیشه مهربان قیصر امین پور که سالها با کرامتی شگفت بیماریی طاقت سوز را تحمل کرده است ، بی آنکه این ریاضت دشوار لبخند مهربان او را کمرنگ کند. به امید سلامت و شفای کامل و عاجل این جان عاشق:

در برگریز درد لگدکوب می شوی
سروی ، ولی تکیده تر از چوب می شوی

با گیسوان سربی و آن چهرهّ صبور
داری شبیه حضرت ایوب می شوی

قیصر نبود آن که برآمد به جُلجُتا
تو کیستی که یکسره مصلوب می شوی؟!

لبخند بر لبان تو پرپر نمی شود
از موج درد ، گرچه  پر آشوب می شوی

قانون عشق سوختن است و به قدر درد
محبوب آستانهّ محبوب می شوی

مانند آفتاب دلم سخت روشن است
من خواب دیده ام…به خدا خوب می شوی!

                                                آذر  ۸۳

مضامین گمشده 12

استاندارد

نظیری نیشابوری( متوفی۱۰۲۱ ه ق ) از پیشگامان سبک هندی است.صاحب تذکره آتشکده او را “شاعری بی نظیر” می داند و صائب رسیدن به او را خیال می شمرد:

صائب!  چه خیال است رسیدن به نظیری
عرفی به نظیری نرسانید سخن را

دیوان او که حدود ۱۰۰۰۰ بیت دارد ، یک بار به اهتمام دکتر مظاهر مصفا و یک بار به کوشش محمدرضا طاهری منتشر شده است.

درس ادیب اگر بود زمزمهّ محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

شاهدان چمن تهیدست اند
جامه سرو تا سر زانوست!

گریزد از صف ما هر که مرد غوغا نیست
کسی که کشته نشد از قبیلهّ ما نیست!

ز بس که گشته ام از درد ِ انتظار ضعیف
نگاه را به رخت قوّت رسیدن نیست!

در دل او درد ما از ناله تاثیری نکرد
برد مرغی نامهّ ما را که بال و پر نداشت!

آن که صد نامهّ ما خواند و جوابی ننوشت
سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت!

نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد

گویا تو برون می روی از سینه وگرنه
جان دادن کس این همه دشوار نباشد!

کشته از بس به هم افتاده کفن نتوان کرد
فکر خورشید قیامت کن و عریانی چند

دولتی بود که مُردیم به هنگام وداع
آن قَدَر زنده نماندیم که محمل برود!

سینهّ پر حسرتی دارم که از اندوه او
تا به نزدیک لب آرم خنده را ، شیون شود!

دست طمع چو پیش کسان کرده ای دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

ترسم که در روز جزا گیرند خلقی دامنت
با دیگران باری مکن جوری که با ما کرده ای!

ارباب زمانه آفت دل باشند
چون موج سراب نقش باطل باشند

این کهنه سفینه های از کار شده
خوب است جنازه های ساحل باشند!

یک معرکه خویش را به جایی نزدیم
یک مرتبه حرف خونبهایی نزدیم

صد قافلهّ شهید بر ما بگذشت
ما مرده چنان که دست و پایی نزدیم!

سراغ مرا از کلمات مگیر!

استاندارد

کتاب المواقف نفّری که دو  سه نوبت پیش از این، درباره اش سخن گفتیم یک متن کهن و اصیل صوفیانه است. المواقف از هفتاد و هفت فصل با عنوان “موقف” به وجود آمده است. مواقفی جون “موقف عزّ” , “موقف قرب” , “موقف بحر” , “موقف رحمانیت” , “موقف موت” و….نفّری در هر موقف با عبارتی شطح گونه که بوی مکاشفه می دهد ما را در موقفی از دریافتهای درونی خود نگاه می دارد و بی واسطه از زبان شاهد ازلی با ما سخن می گوید.

 ترجمه سخنان نفّری به واسطه دشواری انتقال مفاهیم و دریافتهایی از این دست بسیار صعب  و از لحاظ زبانی نیازمند تسلط کافی مترجم بر عبارات صوفیانه است .مترجم چنین متنی، حتی در صورت داشتن ذوق و  تتبع و تسلط کافی در این زمینه باز هم خود را در تنگنای عبارت اسیر می بیند. چگونه می توان نابترین دریافتهای یک عارف را که از حوزه ای فراتر از حرف و صوت برخاسته ترجمه و منتقل کرد؟! از سخنان نفّری است که «الحرف لا یعبر عن نفسه فکیف یعبر عنی؟!» یعنی : کلمه خود را بیان نتواند کرد , مرا چگونه تواند؟!

اینک ترجمه ای –هر چند شتاب زده- از بخشهایی از کتاب مواقف:

 

مرا گفت: تو معنای تمامت هستی هستی!

مرا گفت: اگر جز مرا ببینی , هرگزم نخواهی دید!

مرا گفت: آنچه بیش از هر چیز دیگر کیفر می بیند , دل است!

مرا گفت: مرا عزیزانی است که دنیایی ندارند تا آخرتی داشته باشند!

مرا گفت: هر چه خواهی از من بخواه , اما مرا از من مخواه!

مراگفت: سراغ مرا از کلمات مگیر!

مرا گفت: معرفتی که در آن جهل نیست ,معرفتی است که در آن معرفت نیست!

مرا گفت: من آن دورم که علم آن را حس نکند , و آن نزدیکم که دانشش در نیابد!

مرا گفت : اگر کسی از تو در بارهّ من پرسید, از او در مورد خودش بپرس؛ اگر خود را می شناخت , مرا به او معرفی کن, و اگر نمی شناخت مرا به او معرفی نکن که من در [معرفت] خود بر او بسته ام!

مرا گفت: “انا الغنی” , و من خداوندگار را دیدم بی بنده و بنده را دیدم بی خداوندگار؛ و مرا گفت : “انا الرئوف” و من خداوندگار را دیدم در میان بندگان که هر یک دست در دامان او زده بودند!

مرا گفت: تو در هر چیز , مثل بوی جامه ای در جامه ؛ و مرا گفت: “مثل” برای تشبیه نیست , برای بیان حقیقت است, اما تو آن را جز به تشبیه در نمی یابی!

مرا گفت: اگر تو را به ارشاد خلق سرگرم دارم, تو را از خود رانده ام!

مرا گفت: مرا چون کودک یاد کن و چون زن بخوان!

مرا گفت : علم ِ ثابت همان جهل ِ ثابت است!

مرا گفت:دلیل از جنس حجاب و حجاب از جنس عِقاب است!

مرا گفت: کلمه را پس ِ پشت بیفکن و گرنه رستگار نخواهی شد!

مرا گفت: نه کلمه و نه آنچه در اوست ونه آنچه از اوست و نه آنچه برآن دلالت دارد, بر شناساندن من توانا نیست!

مرا گفت: وقتی خود را بی واژه به تو شناساندم, سنگ و گِل با تو سخن خواهند گفت!

مرا گفت : چون از حرف درگذری به جایگاه رویت می رسی!

مرا گفت: به گاه مرگ همان را دیدار خواهی کرد که به گاه زندگی دیدار کرده بودی!

مرا گفت: حجابها پنج گونه اند: حجاب اعیان و حجاب علوم و حجاب حروف و حجاب نامها و حجاب جهل!

مرا گفت: سخن ، حجاب و حجاب سخن است!

مرا گفت: واژه گردنهّ اهریمن است!

مرا گفت: دانایی آن سوی کلمات است!